۩۞۩ FACE OF WAR۩۞۩

دانلود-عکس-مطلب و...

۩۞۩ FACE OF WAR۩۞۩

دانلود-عکس-مطلب و...

بهنوش بختیاری با مجموعه هوای تازه ساخته محمد رحمانیان پا به عرصه

 
بهنوش بختیاری با مجموعه هوای تازه ساخته محمد رحمانیان پا به عرصه بازیگری گذاشت

    • بهنوش بختیاری متولد 29/2/1354 در بیمارستان اقبال تهران و ساکن شهرک ژاندارمری است.
    •
پدرش بختیاری و مادرش تهرانی است. بهنوش عضو آخر یک خانواده 6 نفری است. یک خواهر و دو برادر بزرگ‌تر از خود دارد که هر سه متاهلند.
    •
در رشته مترجمی زبان لیسانس گرفته و با توجه به علاقه فراوانی که به این رشته دارد به محض این‌که فرصتی پیدا کند، به سراغ این رشته و ترجمه متون می‌رود.
    •
با توجه به شایعات فراوانی که در مورد ازدواج او بر سر زبان‌هاست هنوز مجرد است و به قول خودش شاید اصلا ازدواج نکند.
    •
با مجموعه هوای تازه ساخته محمد رحمانیان پا به عرصه بازیگری گذاشت و بعد از آن در مجموعه‌های وکیل محله، خانه قدیمی، سایه‌ها و معجزه وکیل هم بازی کرد.
    •
قبل از بازیگری به عنوان منشی صحنه فعالیت می‌کرد که این کار او را بسیار مسئولیت‌پذیر و منظم بار آورد که پایه‌گذار موفقیت‌های او در بازیگری بود.
    •
سال 75 به مدت یک سال زیرنظر خانم مهتاب نصیرپور در مدرسه رسام هنر دوره یک ساله تئاتر را گذراند که به واسطه آن با ادبیات بازیگری آشنا شد.
    •
به موسیقی علاقه فراوانی دارد، پدرش هم در این وادی کار می‌کند و یکی از دو برادرش هم در زمینه موسیقی فعال است.
    •
در مجموعه زیر آسمان شهر(3) و ورود ممنوع ممنوع به عنوان دستیار کارگردان در کنار مهران غفوریان حضور داشت.
    •
علاقه زیادی به فوتبال ندارد اما فوتبال‌های ملی رادنبال می‌کند در صورتی که فرصت پیدا کند به ورزش بدنسازی می‌پردازد.

 

    • علاقه‌ای به بیزینس ندارد. به قول خودش هر کسی جلوی او از پول و حساب و کتاب حرف بزند احساس می‌کند او سرگرم صحبت به زبان اسپانیایی است.
    •
عاشق خطاطی است و خیلی دلش می‌خواهد این هنر را به صورت حرفه‌ای دنبال کند.
    •
با توجه به مشغله کاری فراوان زیاد به کارهای خانه‌داری و آشپزی نمی‌رسد اما بسیار منظم و خوش‌سلیقه است. چلوکباب از غذاهای مورد علاقه اوست.
    •
عاشق لهجه بختیاری پدرش است اما خودش به لهجه بختیاری صحبت نمی‌کند.
    •
علاقه فراوانی به مسافرت دارد. آخرین مسافرتش به شهر مقدس مشهد بود و سرعین اردبیل به یادماندنی‌ترین نقطه‌ای بود که به مسافرت رفته است.
    •
علاقه فراوانی به مطالعه دارد و تا فرصتی به دست آورد به مطالعه می‌پردازد. او عاشق مطالعه کتاب‌های روان‌شناسی و رمان است. آخرین کتابی که مطالعه کرده سلاخ خانه شماره 5 بود.
    •
در دوران کودکی برخلاف بسیاری از بچه‌ها که خیلی شلوغ و شر هستند دختر آرام و دوست‌داشتنی بوده.
    •
به موسیقی کلاسیک علاقه فراوانی دارد و از بین خوانندگان پاپ به صدای رضا صادقی، مرحوم ناصر عبداللهی و مازیار علاقه فراوانی دارد.
    •
در صورتی که وقت کند به سینما می‌رود. او سعی می‌کند همه فیلم‌های روز را ببیند. آخرین فیلمی که در سینما دیده «وقتی همه خواب بودن» است.
    •
علاقه فراوانی به مهمانداری هواپیما دارد. او پذیرایی در اوج آسمان را عاشقانه دوست دارد.

در صورتی که وقت کند به سینما می‌رود. او سعی می‌کند همه فیلم‌های روز را ببیند. آخرین فیلمی که در سینما دیده «وقتی همه خواب بودن» است.
    •
علاقه فراوانی به مهمانداری هواپیما دارد. او پذیرایی در اوج آسمان را عاشقانه دوست دارد.


    • از خواندن شعر لذت می‌برد، اما اصلا نمی‌تواند شعر بگوید و یا شعر حفظ کند ولی بسیار روحیه رمانتیک دارد.
    • آخرین کارهایش مستند ایرانگردی و کار 90 دقیقه‌ای «یک روزی زنجیرش رو پاره می‌کنم» ساخته آقای عباسی است که هنوز پخش نشده.
    • به بازی خانم‌ها ثریا قاسمی، مریلا زارعی، گوهر خیراندیش، لیلا حاتمی، سحر ولدبیگی و شقایق دهقان علاقه فراوانی دارد.
    • تا به حال در اکثر کارهای مهران مدیری به ایفای نقش پرداخته و در اکثر نقش‌هایش موفق ظاهر شده است، به هیچ عنوان از بازی کسی ایراد نمی‌گیرد و اهل بدگویی نیست.
    • برای بازی چندین پیشنهاد دارد که به خاطر بازی در مجموعه باغ مظفر به پیشنهادهایش جواب نه داده. او شرط بازی در کارهای روتین را متن و کارگردان و عوامل خوب عنوان می‌کند.

 
 

چهل حدیث

السلام علیک یا اباعبداللَّه‏ الحسین »

 

حدیث اوّل : ( اشک حسینى سرمایه شیعه به نقل از بحارالانوار ج 44 )

امام حسین علیه السلام فرمودند:

من کشته اشکم هیچ مؤمنى مرا یاد نمى‏کند مگر آنکه گریان مى‏شود.

 

حدیث دوّم : ( نفس‏المهموم شیخ عباس قمى «ره» )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

نفس کشیدن کسى که بخاطر مظلومیت ما محزون باشد، ذکر و تسبیح است.

 

حدیث سوّم : ( اشک حسینى سرمایه شیعه به نقل از کامل‏الزیارات )

امام صادق علیه السلام به یکى از گریه‏کنان امام حسین علیه السلام فرمودند:

رَحِمَ‏اللَّهُ دَمْعَتَک خداوند این اشکهایت را رحمت نماید.

 

حدیث چهارم : ( اکسیرالعبادات به نقل از منتخب )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

گریه کننده جدَّم از جاى خود برنمى‏خیزد مگر اینکه مانند روزى که از مادر متولد شده از گناهان پاک است.

 

حدیث پنجم : ( اشک حسینى سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 86 )

حضرت زهرا علیها السلام فرمودند:

هرگاه گریه کنندگان بر حسینم داخل بهشت شوند، من هم داخل بهشت مى‏شوم.

 

حدیث ششم : ( اشک حسینى سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 94 )

حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

خدا حیا مى‏کند گریه کننده بر حسین ابن على علیه السلام را عذاب نماید.

 

حدیث هفتم : ( اکسیرالعبادات به نقل از منتخب )

حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

امام حسین علیه السلام دائماً به زوّار و گریه کنندگان و اقامه کنندگان عزایش نظر (رحمت) دارد.

 

حدیث هشتم : ( اکسیرالعبادات فى اسرار الشهادات ص 99 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

براى هر چیزى ثوابى معین است جز اشکى که براى ما ریخته مى‏شود

( که ثواب آن با خداست )

 

حدیث نهم : ( اکسیرالعبادات به نقل از منتخب )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

جدِّ ما حسین علیه السلام هنگامى که به گریه کنندگان خود نگاه مى‏کند براى آنان استغفار مى‏کند و از جدّ و پدر و مادر و برادر خویش مى‏خواهد که آنها هم براى گریه کنندگان و اقامه کنندگان عزاى او استغفار کنند.

 

حدیث دهم : ( کامل‏الزیارات باب 39 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

حضرت امام حسین علیه السلام با حالى حزین و اندوه کشته شدند و سزاوار است بر خدا که هیچ حزین و اندوهگینى به زیارت آن جناب نرود مگر آنکه حق تعالى وى را مسرور و شادمان به اهلش برگرداند.

 

حدیث یازدهم : ( اکسیر العبادات به نقل از کامل‏الزیارات )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هر کسى هنگام یاد ما اشک از چشمانش جارى شود خدا آتش را بر صورت او حرام مى‏کند.

 

حدیث دوازدهم : ( اکسیرالعبادات فى اسرارالشهادات ص 91 )

امام باقر علیه السلام بعد از آموختن زیارت عاشورا به علقمه فرمودند:

هر کس این زیارت را بخواند (از دور یا نزدیک) و بر حسین علیه السلام ناله کند و امر کند اهل خود را که بدون تقیّه بر حسین علیه السلام گریه کنند و اقامه کنند عز را در خانه‏اش به اظهار جزع و همدیگر را بر مصیبت حسین علیه السلام تعزیت گویند من ضامن او مى‏شوم نزد خدا که ثواب هزار حج، هزار عمره و هزار غزوه براى او بنویسند.

 

حدیث سیزدهم : ( العیون العبرى )

امام رضا علیه السلام فرمودند:

بر همچو حسینى گریه کنندگان گریه کنند که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین مى‏برد.

 

حدیث چهاردهم : ( العیون العبرى )

امام رضا علیه السلام فرمودند:

اى پسر شبیب هر وقت بر هر چیز گریه کردى بر مصیبت حسین بن على علیه السلام گریه کن.

 

حدیث پانزدهم : ( العیون العبرى )

امام رضا علیه السلام فرمودند:

همانا روز حسین چشمهاى ما را زخم و اشکهاى ما را جارى کرده است و عزیز ما را در کربلا خوار شمردند و ما را وارث محنت و بلا کرده است تا روز قیامت.

 

حدیث شانزدهم : ( کامل الزیارات باب 27 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

چهارهزار فرشته ژولیده و گرفته تا قیامت بر آن حضرت گریه مى‏کنند.

 

حدیث هفدهم : ( کامل الزیارات باب 27 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

حضرت فاطمه علیها السلام به کسانى که از شما به زیارت سیدالشهدا علیه السلام روند نظر فرموده و از خداوند منّان براى ایشان هر خیر و خوبى را مسئلت مى‏نمایند، مبادا در رفتن به زیارت آن حضرت بى رغبت باشید چرا که خیرى که در زیارت آن حضرت است بیشتر از آن است که بتوان احصاء و شمارش نمود.

 

 

حدیث هجدهم : ( کامل الزیارات باب 61 )

امام باقر علیه السلام فرمودند:

امر کنید شیعیان ما را به زیارت قبر حسین ابن على‏علیه السلام چه آنکه زیارت آن حضرت رزق و روزى را زیاد و عمر را طولانى کرده و امورى که بدى و شر را جلب کنند دفع مى‏نماید.

 

حدیث نوزدهم : ( کامل الزیارات باب 61 حدیث سوّم )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

کسى که قبر حسین علیه السلام را زیارت نکند پس از خیر کثیر محروم مانده و از عمرش یک سال کسر مى‏شود.

 

حدیث بیستم : ( کامل الزیارات باب 62 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

رسول اکرم صلى الله علیه وآله خطاب به زوّار امام حسین علیه السلام مى‏فرماید:

اى مسافرین خدا بشارت باد شما را که با من در بهشت همراه خواهید بود.

 

حدیث بیست و یکم : ( کامل الزیارات باب 62 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

پدرم از جدّم نقل کردند که فرمودند: کسى که آن حضرت را صرفاً براى خدا و به قصد قربت زیارت کند خداوند متعال از گناهان رهایش نموده و او را همچون نوزادى که مادر زاییده قرار مى‏دهد.

 

حدیث بیست و دوّم : ( کامل الزیارات باب 68 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

زائر امام حسین علیه السلام در روز قیامت صد نفر که همگى اهل دوزخ بوده و در دنیا از مسرفین بودند را شفاعت مى‏کند.

 

حدیث بیست و سوّم : ( خاک بهشت به نقل از بحار ج 85 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

کسى که تسبیح تربت امام حسین علیه السلام را همراه داشته باشد خداوند او را ذاکر و تسبیح کننده محسوب کند، گر چه با آن ذکر نگوید.

 

حدیث بیست و چهارم : ( خاک بهشت به نقل از مصباح المتهجد )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهاى هفتگانه را پاره کرده و از بین مى‏برد.

 

حدیث بیست و پنجم : ( خاک بهشت به نقل از ارشادالقلوب )

شیخ دیلمى مى‏فرماید:

امام صادق علیه السلام براى اظهار خشوع و خضوع نزد خداى تعالى بر غیر تربت امام حسین علیه السلام سجده نمى‏کرد.

 

حدیث بیست و ششم : ( خاک بهشت به نقل از کامل الزیارات )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

خاک قبر امام حسین علیه السلام شفاى هر دردى است آن تربت بالاترین داروهاست.

 

 حدیث بیست و هفتم : ( خاک بهشت به نقل از کامل الزیارات )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

خاک حرم امام حسین علیه السلام شفاى هر درد و امان از هر ترس است.

 

حدیث بیست و هشتم : ( خاک بهشت به نقل از کامل الزیارات )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

کام فرزندانتان را به تربت برگیرید که سبب امنیت و باعث محفوظ ماندن آنهاست.

 

حدیث بیست و نهم : ( خاک بهشت به نقل از وسایل ج 2 )

امام رضا علیه السلام فرمودند:

چرا وقتى میّت را دفن مى‏کنید و سرش را بر خاک مى‏گذارید در مقابل صورتش و

زیر سرش مهرى از خاک ( قبر امام حسین علیه السلام ) نمى‏گذارید؟

 

حدیث سى‏ام : ( خاک بهشت به نقل فلاح‏السائل )

مرحوم سیدابن‏طاووس مى‏فرماید:

روایت شده که:

    "گذاشتن تربت همراه میّت براى او امان است."

 

حدیث سى و یکم : ( خاک بهشت به نقل از کامل الزیارات )

خداى تبارک و تعالى ؛ بیست و چهار هزار سال پیش از آن که زمین کعبه را خلق نماید، زمین کربلا را آفرید و آن را مقدس و مبارک قرار داد.

 

حدیث سى و دوّم : ( خاک بهشت ص 38 )

امام باقر علیه السلام فرمودند:

کربلا بهترین منزل و مسکنى خواهد بود که خداوند اولیاى خویش را در آن جاى خواهد داد.

 

حدیث سى و سوّم : ( خاک بهشت به نقل از کامل الزیارات )

حضرت رسول‏اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند:

... جبریل گفت: ... کربلا پاکترین مکانهاى زمین است وحُرمت آن از همه‏جا بیشتر است.

 

حدیث سى و چهارم : ( خاک بهشت به نقل از کامل الزیارات )

حضرت صادق علیه السلام در حدیثى فرمودند:

... خداى عزّوجل به زمین کعبه ( بعد از آنکه به زمین کربلا فخر فروشى کرد ) وحى فرمود: از فخر کردن دست بردار و آرام گیر. قسم به عزّت و جلالم، فضلیت تو نسبت به زمین کربلا مانند اندک آب باقى مانده به سوزنى است که در دریایى زده باشند. اگر نبود تربت کربلا تو را فضیلتى نمى‏دادم.

 

حدیث سى و پنجم : ( بحارالانوار ج 98 )

امام صادق علیه السلام فرمودند:

ستایش خداوندى را سزاست که در میان مردم افرادى را قرار داده که به طرف ما مى‏آیند و ما را مدح مى‏کنند و مرثیه مى‏گویند و دشمنان ما با دیدن این مناظر بر آنها طعنه مى‏زنند و عمل آنها را تقبیح مى‏کنند.

 

 حدیث سى و ششم : ( مکیال المکارم جلد 2 )

حضرت حجّت (عج) :

همانا من براى فرد شیعه‏اى که مصیبت جدِّ شهیدم را یاد کند و سپس براى تعجیل فرج و تأیید (امر) من دعا کند، من نیز براى او دعا خواهم کرد.

 

حدیث سى و هفتم : ( شرح شمع به نقل از بحار ج 44 )

امام رضا علیه السلام فرمودند:

کسى که کار و تلاش جهت گذراندن زندگى را در روز عاشورا تعطیل نماید خداوند حوائج او را در دنیا و آخرت ضامن مى‏شود و کسى که روز عاشورا را روز مصیبت و غم و اشک خود قرار دهد خداوند روز قیامت را روز سرور و شادمانى او و او با دیدن ما چشمش روشن مى‏گردد.

 

حدیث سى و هشتم : ( شرح شمع به نقل از بحار ج 64 )

پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند:

بدانید که خداوند درود و رحمت مى‏فرستد بر گریه کنندگان حسین علیه السلام و مورد مهر و رحمت خداوند قرار مى‏گیرد.

 

حدیث سى و نهم : ( شرح شمع ص 43 )

امام صادق علیه السلام خطاب به مسمّع که گریه کننده بر امام حسین علیه السلام بود فرمودند:

خداوند تو را رحمت کند به تو بشارت مى‏دهم که هنگام مرگ پدرانم را کنار با این خویش مشاهده خواهى کرد و سفارش آنان به ملک الموت در مورد تو باعث روشنایى دیدگانت خواهد شد.

 

حدیث چهلم : ( ذریعةالنجاة به نقل از مثیرالاحزان )

امام سجّاد علیه السلام مى‏فرماید:

أنا ابن من قتل صبراً، و کفى بذلک فخراً

من فرزند کسى هستم که با زحمت کشته شد و این افتخار براى من کافى است.

 

 « ارزش دفن در کربلا »

 

مرحوم هزار جریبى از مرجع کبیر آقا محمد باقر وحید بهبهانى نقل کرده که فرموده است:

در عالم رؤیا حضور مبارک اباعبداللَّه الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. عرض کردم: اى سید و مولاى من، آیا از کسى که در جوار شما به خاک سپرده شود سؤال مى‏شود؟

حضرت فرمودند: کدام ملک است که جرأت کند از او سؤال کند؟ (1)

 1) خاک بهشت ص 128.

 

شهدای کربلا

"شهدای کربلا ( بنی هاشم و اصحاب الحسین (ع)"

 

 امام حسین (ع )
ابراهیم بن جعفر بن ابى طالب (ع )
ابراهیم بن حسین (ع )
ابراهیم بن حصین اسدى
ابراهیم بن عقیل
ابراهیم بن على بن ابى طالب (ع )
ابراهیم و محمّد پسران مسلم بن عقیل
ابوسعید بن عقیل
ابوالشعثاء کِنْدِى
ابوالفضل العباس (ع )
ابوبکر بن حسن (ع )
ابوبکر بن حسین (ع )
ابوبکر بن على (ع )
ابوحتوف بن حارث انصارى
ابودجانه
ابوعبداللّه بن مسلم بن عقیل
ابوعبیداللّه بن مسلم بن عقیل
ابوعمرو نهشلى
ابوعمره ، زیاد بن عریب
احمد بن حسن (ع )
احمد بن عقیل
احمد بن محمّد بن عقیل
احمد بن محمد الهاشمى
احمد بن مسلم بن عقیل
اَدْهَم بن اُمیّه
اسحاق بن مالک اشتر
اسد بن ابى دجانه
اسد کلبى
اسلم بن عمرو
اسلم بن کثیر
اسماعیل بن عبداللّه بن جعفر
اشعث بن سعد
اشعث بن قیس
اُمِّحسن
اُمِّ وَهَبْ
اُمیّة بن سعد طائى
انس بن حارث کاهلى
اَنیس بن معقل اصبحى
بدر بن رقیط
بُریر بن خُضَیْر هَمْدانى
بِشْرِ بنِ حسن (ع )
بشیر بن عمر
بکر بن حَىّ تیمى
بکر بن على (ع )
بکیر بن حر ریاحى
جابر بن حارث سلمانى
جابر بن حجّاج تیمى
جابر بن عُروه غفارى
جَبَلَةِ بن عبداللّه
جَبَلَةِ بْنِ على شیبانى
جُریْرِ بن یزید ریاحى
جعفر بن حسین (ع )
جعفر بن عقیل بن ابى طالب
جعفر بن على بن ابى طالب (ع )
جعفر بن محمّد بن عقیل (ع )
جعفر بن مسلم بن عقیل (ع )
جنادة بن عمرو بن خالد صیداوى
جنادة بن کعب انصارى
جندب بن حُجَیْر
جندب حضرمى
جَوْنِ بْنِ حُوَىِّ
جوین بن مالک
حارث بن امرؤ القیس کندى
حارث بن سریع
حباب بن عامر
حبشى بن قیس نهمى
حبیب بن مظاهر اسدى
حجّاج بن بدر
حجّاج بن بکر
حجّاج بن مسروق جعفى
حجر بن جندب
حجر بن حرّ
حُجَیْر بن جندب
حرب بن ابى الا سود
حرّ بن یزید ریاحى
حرث بن نبهان
حسین بن عبداللّه بن جعفر(ع )
حصین بن مالک
حطیمة بن وهّاد
حلاّ س بن عمرو راسبى
حَمّاد بن اءنس
حمّاد بن حماد خزاعى
حمّاد (غلام امام حسین (ع ))
حمزة بن حسین (ع )
حمیده بنت مسلم
حنظلة بن اسعد شِبامى
حنظلة بن عمرو شیبانى
خالد بن عمرو اَزْدى
خزیمه
خلف بن مسلم بن عوسجه
داود بن طِرِمّاح
دُرَّةُ الصَّدف
ذیان بن ضریب صائدى همدانى
رافع بن عبداللّه
ربیعة بن حَوْط
رشید
رُمَیْث بن عَمْرو
زائدة بن مُهاجِر
زاهِر بن عَمرو کندى
زُهَیر بن بِشْر خَثْعَمىّ
زهیر بن حسان اسدى
زهیر بن سلیم اءزدى
زُهَیْر بْنِ سلیمان
زهیر بن سیّار
زُهَیْر بن قَیْن بَجَلىّ
زید بن حسین (ع )
زید [سَعید] بن کَرْدَم
زید بن مَعْقِل
سالِم بن عَمرو
سالم مولى بنى مدینه کلبى
سالم مولى عامر بن مسلم
سَعْد بن بِشْر بن عُمَر حَضْرَمىّ
سعد بن حارث انصارى
سعد بن حرث خزاعى
سعد بن حنظله تمیمى
سعد بن عبداللّه
سعید بن عبداللّه حنفى
سعید بن عقیل
سَلْم بن عمرو
سلمان بن مضارب
سلیمان ، (غلام امام حسین (ع ))
سلیمان بن ربیعة
سلیمان بن سلیمان اَزْدى
سلیمان بن عوف حَضْرَمى
سلیمان بن کثیر
سُوَیْد بن عمرو
سیف بن حارث جابرى
سیف بن مالک عبدى
سیف بن مالک نُمَیْرى
شَبیب بن جَراد
شبیب بن حارث
شبیب بن عبداللّه نهشلى
شُریح بن عبداللّه
شُریح بن عبید
شریف بن حارث
شعبة بن حنظله تمیمى
ضباب بن عامر
ضبیعة بن عمرو
ضرْغامة بن مالک تغلبى
عائد بن حرب سلانى
عائذ بن مجّمع مَذْحِجى
عابس بن اءبى شُبیب شاکرى
عامر بن جُلَیْدة
عامر بن حسّان طائى
عامر بن مالک
عامر بن مسلم عبدى
عبّاد بن مهاجر
عبادة بن حرث انصارى
عباس اصغر
عباس بن جَعْده جَدَلى
عبدالا على بن زید بن شجاع کلبى
عبدالا على بن یزید کلبى
عبدالرحمن بن عبداللّه اَرْحَبى
عبدالرحمن بن عبداللّه یَزَنى
عبدالرحمن بن عبد ربّ خزرجى
عبدالرحمن بن عرزة
عبدالرحمن بن عروه غفارى
عبدالرحمن بن عقیل
عبدالرحمن بن مسعود تیمى
عبدالرحمن بن مسلم بن عقیل
عبدالرحمن بن یزید
عبدالسلام بن عروة
عبداللّه اصغر بن اءبى طالب
عبداللّه اصغر بن حسن (ع )
عبداللّه الاصغر بن عقیل
عبداللّه اصغر بن على (ع )
عبداللّه اکبر بن حسن (ع )
عبداللّه الاکبر بن عقیل
عبداللّه بن اءبى بکر
عبداللّه بن اءبى دجانه
عبداللّه بن اءبى سفیان بن حارث
عبداللّه بن بُشْرِ خَثْعَمى
عبداللّه بن جعفر بن عقیل
عبداللّه بن حارث نوفلى
عبداللّه بن حسن (ع )
عبداللّه بن حسین (ع )
عبداللّه بن خالد صیداوى
عبداللّه بن سریع
عبداللّه بن عباس (ع )
عبداللّه بن عبداللّه
عبداللّه بن عُروة غَفّارى
عبداللّه بن عفیف اَزْدِى
عبداللّه بن عقیل
عبداللّه بن على (ع )
عبداللّه بن عمر کندى
عبداللّه بن عَمرو بن عَیّاش
عبداللّه بن عمیر کلبى
عبداللّه بن مسلم بن عقیل
عبداللّه بن یزید بن ثُبَیْط قیسى
عبداللّه بن یَقْطُر
عبیداللّه بشیر
عبیداللّه بن عبداللّه بن جعفر
عبیداللّه بن عمرو کندى
عبیداللّه بن قیس
عبیداللّه بن مسلم بن عقیل (ع )
عبیداللّه بن یزید بن ثُبَیْط
عَتیق بنِ على (ع )
عثمان بن على (ع )
عثمان بن فَرْوَه غفارى
عُدَى بن عبداللّه بن جعفر طَیّار
عروه غفّارى
عقبة بن صلت جهنى
عقیل بن عقیل
على اصغر(ع )
على اکبر(ع )
على بن حرّ ریاحى
على بن عقیل
على بن مظاهر اسدى
عمّار بن ابى سلامة دالانى
عمارة بن صلخب اَزْدى
عمران بن کعب بن حارث اشجعى
عمران کلبى
عمر بن ابى تمام صائدى
عمر بن جندب حضرمى
عُمَر بن حسن (ع )
عمر بن على (ع )
عمر بن کعب انصارى
عمر بن مطاع جعفى
عُمر بن مُطیع
عمرو بن اءحدوث حضرمى
عمرو بن جناده انصارى
عمرو بن خالد ازدى
عمرو بن خالد صیداوى
عمرو بن خلف
عَمْرو بن ضبیعه
عَمْرُو بْنُ عَبْدِ اللّهِ جَنْدَعى
عمرو بن قَرَضة بن کعب انصارى
عمرو بن مشیعة
عمیر انصارى
عمیر بن حصین
عمیر بن عبداللّه مذحجى
عمیر بن کنّاد
عمیر بن مطاع
عون (الاصغر) بن عبداللّه بن جعفر
عون (الاکبر) بن عبداللّه بن جعفر(ع )
عون بن جعفر
عون بن عقیل
عون بن على (ع )
عون بن مسلم بن عقیل
غیلان بن عبدالرحمن
فضل بن على (ع )
فیروزان
قارب بن عبداللّه دُئِلى
قاسط بن زهیر تغلبى
قاسم بن الحسن (ع )
قاسم بن حارث کاهلى
قاسم بن حبیب ازدى
قاسم بن حسین (ع )
قاسم بن سعد طائى
قاسم بن العباس (ع )
قاسم بن على (ع )
قاسم بن محمد
قرة (غلام حرّ)
قرّة بن اءبى قرّة غفارى
قعنب بن عمرو تمرى
قیس بن ربیع
قیس بن عبداللّه همدانى
قیس بن مسهّر صیداوى
قیس بن منبّه
کامل
کردوس بن زهیر تغلبى
کنانة بن عتیق تغلبى
مالک بن انس کاهلى
مالک بن اوس
مالک بن حارث
مالک بن دودان

مالک بن عبدالله
مبارک
مجمّع بن زیاد جهنى
مجمع بن عبداللّه عائذى
محسن بن حسین (ع )
محمّد (اصغر) بن على (ع )
محمّد اوسط بن على (ع )
محمّد بن ابى سعید بن عقیل
محمّد بن انس
محمد بن حسین (ع )
محمّد بن عباس (ع )
محمّد بن عبدالله
محمّد بن عبداللّه بن عقیل
محمدبن عبدالله بن عائدى مذحجى
محمد بن مسلم بن عقیل
محمّد بن مطاع
محمد بن مقداد
مرة بن ابى مره غفارى
مسعود بن حجّاج تیمى
مسعود بن سعد حداد کوفى
مسعود هاشمى
مسلم بن عقیل (ع )
مسلم بن عوسجه اسدى
مسلم بن کثیر اعرج
مسلم بن کنّاد
مسلم بن مسلم بن عقیل
مسلم (غلام امام حسین (ع ))
مسلم غلام عامر بن مسلم
مشکور
مصعب بن یزید ریاحى
مصیب بن جواد کلانى وحیدى
معلى بن حنظلة غفارى
معلى بن خُنَیْس ذهلى
معلاّ بن علا
معلّى بن معلّى
مقسط بن عبداللّه تغلبى
منجح بن سهم (غلام امام حسین (ع ))
منذر بن مفّضل جعفى
منیع بن زیاد
موسى بن عقیل بن ابى طالب
موقّع بن ثمامه اسدى
ناصر هلالى
نافع بن هلال جَمَلى

نافع غلام مسلم بن کثیر ازدى
نصر بن ابى نیزر
نُعمان بن عمرو راسبى

نُعیم بن عِجلان
وقّاص بن مالک
وهب بن عبداللّه کلبى
وهب بن وهب
هاشم بن عُتْبَه
هانى بن عروة مرادى
هفهاف بن مهنّد راسبى
هلال بن حجاج
هلال بن نافع بجلى
همَّام بن سلمه قانصى
یحیى بن حسین (ع )
یحیى بن سلیم مازِنى

یحیى بن على (ع )
یحیى بن کثیر انصارى
یحیى بن هانى
یحیى حرّانى
یزید بن ثبیط قیسى عبدى
یزید بن حُصَیْن
یزید بن عبداللّه مَشْرِقى

یزید بن مظاهر اسدى

 

پیام زیارت عاشورا

پیام زیارت عاشورا

نامه سیدالشهدا علیه السلام به مردم کوفه

نامه سیدالشهدا علیه السلام به مردم کوفه


امـا بـعـد: فـان هـانـیا و سعیدا قدما علی بکتبکم و کانا آخر من قدم علی من رسلکم و قد فهمت ما اقـتـصـصتم من مقالة جلکم انه لیس علینا امام فاقبل لعل اللّه یجمعنا بک على الحق والهدى و انی بـاعث الیکم اخی و ابن عمى و ثقتی من اهل‌بیتی مسلم بن عقیل فان کتب الی انه قد اجتمع راى مـلـئکـم و ذوى الـحجى والفضل منکم على مثل ما قدمت به رسلکم و قرات فی کتبکم فانی اقدم الـیـکـم و شـیکا ان شاء اللّه، فلعمری ما الا مام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه على ذات اللّه. والسلام (1)

اما بعد: هانى و سعید نامه‌هاى شما را آوردند و اینها آخرین فرستاده‌هاى شما بودند و از منظور شما آگاه شدم که مى‌گویید ما پیشوا نداریم و از من می‌خواهید به طرف شما بیایم، تا به وسیله ما، شـمـا بـر حق و هدایت قرار گیرید من برادر و پسرعمویم که مورد اطمینان ما خاندان است، یعنى مـسـلـم بـن عـقـیـل را بـه سـوى شـمـا مى‌فرستم، پس اگر به من نامه نوشت که بزرگان و شـرافتمندان شما اتفاق نظر دارند به همان نحوى که فرستادگان شما گفتند من به سرعت به سوى شما خواهم آمد.

به جان خودم سوگند! امامت و رهبرى مردم را کسى نمى‌تواند عهده‌دار شود مگر آن که حکومتش بر اساس کتاب الهى باشد، عدالت را جارى کند، متدین به دین حق باشد، خود را در محدوه شریعت بداند و از مرزهاى الهى خارج نشود.

به دنبال مرگ معاویه، شیعیان در کوفه جمع شدند و نامه‌هاى مختلفى را براى حضرت نوشتند که: بـاغ‌ها سرسبز شده، میوه‌ها رسیده، گیاهان روییده و برگ درختان سبز شده و لشگرى آماده در خدمت شما هستند.


حاکم کوفه عوض مى شود

به دنبال مرگ معاویه، شیعیان در کوفه جمع شدند و نامه‌هاى مختلفى را براى حضرت نوشتند که:

بـاغ‌ها سرسبز شده، میوه‌ها رسیده، گیاهان روییده و برگ درختان سبز شده و لشگرى آماده در خدمت شما هستند.

نـامـه‌هـا را بـه هـمـراهـى سـعـید بن عبداللّه حنفى(2) و هانى بن هانى به مکه به خدمت سیدالشهدا علیه السلام فرستادند. امـام علیه السلام در پـاسـخ نـامه فوق را نوشتند و سعید و هانى را قبل از مسلم بن عقیل به کوفه برگرداندند. بـه دنـبـال ایـن نـامه، مسلم بن عقیل روانه کوفه مى‌گردد، حاکم شهر، نعمان بن بشیر مى‌خواهد از راه مسالمت آمیز، مسائل را حل کند ولى خبر به یزید مى‌رسد چنانچه به حکومت کوفه نـیـاز دارد بـاید فرد دیگرى را تعیین کند. پس از مشاوره، عبیداللّه بن زیاد، تعیین و روانه کوفه مى‌گردد و از ابتداى ورود با ارعاب و تهدید و قتل و زندان، مردم را از اطراف مسلم پراکنده مى‌کند تا مسلم تنها مى‌ماند و سرانجام، به شهادت مى‌رسد. عـمـده در این نامه، روح نامه سیدالشهدا علیه السلام است که حضرت، شرایط امام مسلمین را بیان مى‌کند که حاکم نباید از جاده مستقیم خارج و از محدوده کتاب و قوانین الهى، بیرون شود و از اینجا تفاوت حکومت‌هاى علوى و اموى روشن مى‌گردد.


سیاست علوى و اموى

اولین شرط حاکم الهى، عمل به قوانین الهى است قرآن کریم خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله مى‌فرماید: "انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک اللّه"(3) ؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا بین مردم به آنچه خداوند مى‌خواهد، قضاوت کنى.

اگـر حاکمى به جاى کتاب الهى، به هواى نفس خود عمل کرد، خود به خود منعزل است، اگر در فقه شیعه، "عدالت" در امام جماعت، امام جمعه، قاضى، شهود و مجتهد معتبر است، براى آن است که از محدوده کتاب و سنت، خارج نشود. مولاى متقیان امیرمؤمنان علیه السلام در نامه‌ای به عثمان بن حنیف مى‌نویسد: هیهات ان یغلبنی هوای.(4) وقـتى عمر بن الخطاب در بستر مرگ افتاده بود به جمع شش نفرى سفارشاتى نمود تا رسید به امیرالمؤمنین علیه السلام و چنین گفت: اگـر تـو بـه حـکومت رسیدى، بترس از خدا از این که احدى از بنى‌هاشم را به گردن مردم سوار کنى!

بعدا عبدالرحمن بن عوف گفت: یا على! با این شرط با تو بیعت مى‌کنم. اما حضرت فرمود: از هـر شخص با قدرت و امانتدار براى اداره حکومت، کمک مى‌گیرم، خواه در بنى‌هاشم باشد یا غیر بنى‌هاشم.

عبدالرحمن گفت: بیعت نمى‌کنم تا این شرط را بپذیرى.(5)

حضرت فرمود: به خدا قسم! چنین قولى را به تو نمى‌دهم، لذا عبدالرحمن هم رها کرد.

این سیاست علوى است که چه در موضع ضعف یا قوت باشد، آنچه را قبول ندارد، نمى‌پذیرد. ولـى در سـیـاسـت امـوى، مهم نیست که روزى از موضع ضعف، شرطى را بپذیرد و بعدا از موضع قدرت آن را زیر پا نهد، چنانچه معاویه بعد از صلح با امام حسن علیه السلام گفت: هر شرطى را که پذیرفتم اکنون زیر این دو قدم من مى‌باشد.(6) در سـیـاست علوى، ترور ممنوع است و مسلم بن عقیل به خاطر یک حدیث نبوى از قتل ابن زیاد خوددارى مى‌کند، ولى در سیاست اموى، ترور و مسموم کردن مالک اشتر، محمدبن ابى بکر، حجر بن عدى، براى حفظ حکومت، مانعى ندارد.

در حـکـومت علوى، سهم فرزندان و فامیل على علیه السلام به اندازه سایر مسلمانان است، ولى در حکومت امـوى، در یـک بـذل و بـخـشـش جـزئى عثمان، چهارصد هزار درهم به عبداللّه بن خالد و صـدهـزار درهـم بـه حـکـم بـن ابى العاص تبعید شده پیامبر صلی الله علیه و آله و دویست هزار درهم به ابوسفیان مى‌رسد!!(7)

در حـکومت علوى، آب به روى سپاهیان و حیوانات دشمن، باز گذاشته مى‌شود، ولى در حکومت و سیاست اموى، معاویه و یزید، سپاهیان و حتى زن‌ها و بچه‌ها را از آشامیدن آب محروم مى‌کنند. در حکومت علوى، جنازه عمر بن عبدود سالم مى‌ماند، ولى در سیاست اموى، بدن حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام مثله مى‌شود و بدن حسین علیه السلام زیر سم اسبان لگدکوب مى‌گردد. در حـکـومت علوى، خانه ابوسفیان در فتح مکه، مامن مردم مى‌شود، ولى در سیاست اموى، حرم امن الهى براى فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله ناامن و حضرتش آواره شهرها مى‌گردد. معاویه بعد از قتل عثمان، طى نامه‌اى به مروان بن حکم چنین مى‌نویسد: چون نامه مرا خواندى مانند یوزپلنگ باش که صید نمى‌کند مگر به طور ناگهانى و نگاه نمى‌کند مـگـر از روى حـیـله. و مانند روباه باش که فرار نمى‌کند مگر به این طرف و آن طرف، و مخفى کن خودت را مانند مخفى کردن جوجه تیغى سرش را هنگامى که مى‌خواهند او را بگیرند.(8) بـیـن نـامـه امـام حـسـین علیه السلام و نامه معاویه چقدر تفاوت است، حضرت حاکم مسلمین را محصور و مـحـدود در احـکـام الـهـى مى‌داند، ولى معاویه چه دستورالعملى به مروان مى‌دهد و انجام هر عملى را مباح و جایز بلکه لازم و واجب هم مى‌داند.


پی‌نوشت‌ها:

1- اعیان الشیعه، 1/589/ ابصار، 5 ـ 125/ الامام الحسین و اصحابه، 54.

2- سـعید بن عبداللّه جز شهداى کربلاست، بعد از ظهر عاشورا که جنگ شدت گرفت و دشمن بـه امـام حـسـیـن علیه السلام نـزدیـک شـد، خـود را سپر بلاى حضرت قرار داده بود و تیرها و نیزه‌ها را به جـان مـى‌خـریـد کـه بـه حـضـرت اصـابـت نـکـند، تا آن که در اثر کثرت جراحات، بر زمین افتاد و مـى‌گـفت: اللهم العن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبیک عنى السلام و ابلغه ما لقیت من الم الجراح فـانـی اردت ثوابک فی نصرة نبیک ثم التفت الى الحسین فقال: اوفیت یابن رسول اللّه؟ قال: نعم انت امامی فی الجنة. (ابصار، 126، اعیان الشیعه، 7/241)

3- نساء / 105.

4- نهج البلاغه، نامه 45.

5- الامامة والسیاسة، 1/30، 29.

6- الحدید، 16/15.

7- الحدید، 1/198.

8- الحدید، 10/236.

منبع:کتاب نامه‌ها و ملاقات‌هاى امام حسین علیه السلام، على نظرى منفرد

روز شمار رویدادهای دهه اول محرم

روز دوم
1. امام حسین علیه‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیه‏السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5

روز سوم
1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیه‏السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه‏" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏کنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏کاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند و پیمان بسته‏اند، بسوی کوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."8

روز چهارم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

روز پنجم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13

روز ششم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .
در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

روز هفتم
1. در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.15
عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند.
2. در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ که از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می‏آشامید تا شکمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فریاد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ولی سیراب نمی‏شد. چنین بود تا به هلاکت رسید.16

روز هشتم
1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند که در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام کلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می‏کَند و آب بدست می‏آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین علیه‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.17
2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏کنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می‏دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم که بتوانم از آن گذشت کنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.18
3. امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏اکبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام که فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب کنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی که می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم که از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19
4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه‏السلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملکت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.20

روز نهم
1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه‏ای که از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ که لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت کرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‏ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی... .21
2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه‏ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‏السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیک خیام امام حسین علیه‏السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه‏السلام که مادرشان ام‏البنین علیها‏السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!22
3. در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‏السلام امام علیه‏السلام را باخبر کرد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه‏السلام رفت و خبر آورد که اینان می‏گویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
امام حسین علیه‏السلام به عباس فرمودند: اگر می‏توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می‏داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23
حضرت عباس علیه‏السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می‏کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه‏ می‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.24

چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یکی از یاران امام حسین علیه‏السلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‏کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه‏السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش.
محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم.
امام علیه‏السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.25
2. امام حسین علیه‏السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه‏السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.
قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه‏ها هم حمله می‏کنند؟ امام علیه‏السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.26
3. امام علیه‏السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه‏السلام بسیار سودمند بود.27
4. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علی‏اکبر علیه‏السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه‏السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.28

روز عاشورا
و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه‏توزی که رحم و مروّت را از ازل نیاموخته‏اند. اینک عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفته‏ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏السلام .
سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری می‏کردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت می‏داد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...

تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشک آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم که زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سکینه گهی رباب گرفت
شست زینب زاشک جسمت را بلکه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده ‏گلو جواب گرفت
هردم از زخم بی‏حساب تَنَتْ خم شد و بوسه بی‏حساب گرفت(29)

پاورقیها:
1. الامام الحسین و اصحابه، ص194؛ البدء والتاریخ، ج6، ص10.
2. اللهوف، ص35.
4. مقتل الحسین مقرّم، ص 184.
5. بحارالانوار، ج44، ص381.
6. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
7. مستدرک الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
8. تاریخ طبری، ج5، ص410.
9. بحارالانوار، ج44، ص386.
10. او پیامبر را درک کرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام "سجاح" که ادعای نبوّت کرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیه‏السلام جنگید و در کربلا نیز از لشکریان یزید بود.
11. عوالم العلوم، ج17، ص237.
12. مقتل الحسین(مقرّم)، ص199.
13. همان.
14. بحارالانوار، ج44، ص386.
15. انساب الاشراف، ج3، ص180.
16. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86.
17. وقایع الایام، ج5، ص27؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص244.
18. کشف الغمة، ج2، ص47.
19. بحارالانوار، ج44، ص388.
20. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص82.
21. همان، ج2، ص89.
22. انساب الاشراف، ج3، ص184.
23. الملهوف، ص38.
24. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص91.
25. الملهوف، ص39.
26. نفس المهموم، ص230.
27. الامام الحسین و اصحابه، ص257.
28. امالی شیخ صدوق، مجلس30.
29. شعر از غلامرضا سازگار.

روز چهارم

در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.