پیوستن دیوید بکام کاپیتان پیشین انگلستان به لس آنجلس گلکسی بدین معناست که گرانقیمت ترین بازیکن جهان با تام کروز دوست صمیمی خود و هنرپیشه سرشناس هالیوود همسایه خواهد شد.
ستاره ناراضی رئال با این ادعا که می خواهد اعتبار فوتبال امریکا را ارتقا دهد با گلکسی قرارداد نجومی را امضا کرده ولی برخی از کارشناسان اعتقاد دارند غیرممکن است که فوتبال در این کشور بتواند با رشته هایی چون فوتبال امریکایی، بیس بال و بسکتبال برابری کند.
بکام که از لحاظ تبلیغاتی و تجاری محبوب ترین بازیکن دنیای فوتبال به شمار می آید اعلام کرده که به خاطر پول بیشتر پیشنهاد گلکسی را نپذیرفته و قصد و انگیزه اش را از پیوستن به فوتبال امریکا انتقال تجارب خود به جوانان مستعد این کشور و تشویق آنها بیان کرده است. این هافبک 31 ساله می خواهد در فوتبال امریکا نیز بدرخشد ولی وقتی بزرگانی چون په له، بکن باوئر، یوهان کرایوف و جورج بست نتوانستند به مقاصد خود در لیگ این کشور دست پیدا کنند آیا بکام می تواند تا این اندازه دم از درخشش و ارتقای سطح فوتبال امریکا بزند.
میلان منداریک یکی از اعضای پیشین سن خوزه ارت کویکز در دهه 70 می گوید: 10 سال از لیگ جدا افتادم و جزو کسانی بودم که تلاش کردند تا فوتبال را به امریکایی ها بهتر بشناسانند. در آن سال ها فوق ستاره هایی که همه یک سر و گردن از بکام بالاتر بودند در فوتبال کشور ما بازی می کردند ولی هیچ کدام نتوانستند کار فوق العاده ای را انجام دهند.
به اعتقاد منداریک صرب تبار که اکنون در زمینه های تجاری به فعالیت می پردازد صرف مبالغ نجومی برای ابر بازیکنان راه صحیحی برای توسعه و پیشرفت فوتبال امریکا تلقی نمی شود و از این شیوه تنها می توان به صورت مقطعی و در شرایط خاص استفاده کرد.
منداریک می افزاید: آنها راه درستی را انتخاب نکرده اند. این شیوه قبلاً به کار گرفته شده و جواب نداده است. حضور تنها یک بازیکن نام آور در یک تیم نمی تواند لیگ را متحول کند.
در حالی که ورود بکام به امریکا می تواند نوجوانان این کشور را به شدت هیجان زده کند ولی آیا ورزش دوستانی که به بیس بال، فوتبال امریکایی و بسکتبال عشق می ورزند نیز به همان اندازه به بکام توجه نشان می دهند؟ استیو هانت ملی پوش سابق انگلیسی که 3 فصل را در کنار په له و بکن باوئر در کاسموس سپری کرده، بیان می کند: شاید باور نکنید ولی احتمالاً بیشتر امریکایی ها تاکنون حتی اسم بکام را هم نشنیده اند. تا چند روز پیش که مصاحبه بکام در مادرید از رادیو و تلویزیون امریکا پخش شد، بخش اعظمی از مردم این کشور هنوز صدای وی هم به گوش شان نرسیده بود. او اصلاً نمی تواند آن طور که باید و شاید حرف بزند و وقتی گزارشگران میکروفون های خود را جلوی بکام می گیرند این ذهنیت را دارند که این فوتبالیست مشهور در مصاحبه کردن بسیار ضعیف است.
بکام باید تا آخر این فصل در رئال بماند و از آنجایی که کاپلو به صراحت اعلام کرده از او در مسابقات آتی تیمش استفاده نخواهد کرد، معلوم نیست که آیا بتواند آمادگی جسمانی خود را حفظ کند یا خیر؟
کارشناسان فوتبال اعتقاد دارند بکام تنها 2 سال دیگر می تواند در اوج باقی بماند و این بدان معناست که لیگ امریکا باید تا حد امکان از توانمندی های او استفاده کند.
هانت می افزاید: په له با ورودش به امریکا تغییراتی چند را در فوتبال باشگاهی این کشور ایجاد کرد طوری که برای یکی از مسابقاتی که او حضور داشت، 78هزار بلیت به فروش رفت ولی وقتی اسطوره فوتبال برزیل، امریکا را ترک گرفت افت بسیار محسوسی در تعداد تماشاچیان حاضر در ورزشگاه به چشم خورد و فوتبالدوستان تا حد زیادی از تب و تاب افتادند. وقتی حضور په له و حتی برگزاری جام جهانی 1994 نتوانست دگرگونی اساسی در فوتبال امریکا ایجاد کند بکام چگونه می تواند با این ادعا وارد عمل شود و من در شگفتم که پس از به پایان رسیدن مدت قرارداد او با گلکسی چه بر سر این رشته خواهد آمد.
امـا بـعـد: فـان هـانـیا و سعیدا قدما علی بکتبکم و کانا آخر من قدم علی من رسلکم و قد فهمت ما اقـتـصـصتم من مقالة جلکم انه لیس علینا امام فاقبل لعل اللّه یجمعنا بک على الحق والهدى و انی بـاعث الیکم اخی و ابن عمى و ثقتی من اهلبیتی مسلم بن عقیل فان کتب الی انه قد اجتمع راى مـلـئکـم و ذوى الـحجى والفضل منکم على مثل ما قدمت به رسلکم و قرات فی کتبکم فانی اقدم الـیـکـم و شـیکا ان شاء اللّه، فلعمری ما الا مام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه على ذات اللّه. والسلام (1)
اما بعد: هانى و سعید نامههاى شما را آوردند و اینها آخرین فرستادههاى شما بودند و از منظور شما آگاه شدم که مىگویید ما پیشوا نداریم و از من میخواهید به طرف شما بیایم، تا به وسیله ما، شـمـا بـر حق و هدایت قرار گیرید من برادر و پسرعمویم که مورد اطمینان ما خاندان است، یعنى مـسـلـم بـن عـقـیـل را بـه سـوى شـمـا مىفرستم، پس اگر به من نامه نوشت که بزرگان و شـرافتمندان شما اتفاق نظر دارند به همان نحوى که فرستادگان شما گفتند من به سرعت به سوى شما خواهم آمد.
به جان خودم سوگند! امامت و رهبرى مردم را کسى نمىتواند عهدهدار شود مگر آن که حکومتش بر اساس کتاب الهى باشد، عدالت را جارى کند، متدین به دین حق باشد، خود را در محدوه شریعت بداند و از مرزهاى الهى خارج نشود.
به دنبال مرگ معاویه، شیعیان در کوفه جمع شدند و نامههاى مختلفى را براى حضرت نوشتند که:
بـاغها سرسبز شده، میوهها رسیده، گیاهان روییده و برگ درختان سبز شده و لشگرى آماده در خدمت شما هستند.
نـامـههـا را بـه هـمـراهـى سـعـید بن عبداللّه حنفى(2) و هانى بن هانى به مکه به خدمت سیدالشهدا علیه السلام فرستادند. امـام علیه السلام در پـاسـخ نـامه فوق را نوشتند و سعید و هانى را قبل از مسلم بن عقیل به کوفه برگرداندند. بـه دنـبـال ایـن نـامه، مسلم بن عقیل روانه کوفه مىگردد، حاکم شهر، نعمان بن بشیر مىخواهد از راه مسالمت آمیز، مسائل را حل کند ولى خبر به یزید مىرسد چنانچه به حکومت کوفه نـیـاز دارد بـاید فرد دیگرى را تعیین کند. پس از مشاوره، عبیداللّه بن زیاد، تعیین و روانه کوفه مىگردد و از ابتداى ورود با ارعاب و تهدید و قتل و زندان، مردم را از اطراف مسلم پراکنده مىکند تا مسلم تنها مىماند و سرانجام، به شهادت مىرسد. عـمـده در این نامه، روح نامه سیدالشهدا علیه السلام است که حضرت، شرایط امام مسلمین را بیان مىکند که حاکم نباید از جاده مستقیم خارج و از محدوده کتاب و قوانین الهى، بیرون شود و از اینجا تفاوت حکومتهاى علوى و اموى روشن مىگردد.
اولین شرط حاکم الهى، عمل به قوانین الهى است قرآن کریم خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله مىفرماید: "انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک اللّه"(3) ؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا بین مردم به آنچه خداوند مىخواهد، قضاوت کنى.
اگـر حاکمى به جاى کتاب الهى، به هواى نفس خود عمل کرد، خود به خود منعزل است، اگر در فقه شیعه، "عدالت" در امام جماعت، امام جمعه، قاضى، شهود و مجتهد معتبر است، براى آن است که از محدوده کتاب و سنت، خارج نشود. مولاى متقیان امیرمؤمنان علیه السلام در نامهای به عثمان بن حنیف مىنویسد: هیهات ان یغلبنی هوای.(4) وقـتى عمر بن الخطاب در بستر مرگ افتاده بود به جمع شش نفرى سفارشاتى نمود تا رسید به امیرالمؤمنین علیه السلام و چنین گفت: اگـر تـو بـه حـکومت رسیدى، بترس از خدا از این که احدى از بنىهاشم را به گردن مردم سوار کنى!
بعدا عبدالرحمن بن عوف گفت: یا على! با این شرط با تو بیعت مىکنم. اما حضرت فرمود: از هـر شخص با قدرت و امانتدار براى اداره حکومت، کمک مىگیرم، خواه در بنىهاشم باشد یا غیر بنىهاشم.
عبدالرحمن گفت: بیعت نمىکنم تا این شرط را بپذیرى.(5)
حضرت فرمود: به خدا قسم! چنین قولى را به تو نمىدهم، لذا عبدالرحمن هم رها کرد.
این سیاست علوى است که چه در موضع ضعف یا قوت باشد، آنچه را قبول ندارد، نمىپذیرد. ولـى در سـیـاسـت امـوى، مهم نیست که روزى از موضع ضعف، شرطى را بپذیرد و بعدا از موضع قدرت آن را زیر پا نهد، چنانچه معاویه بعد از صلح با امام حسن علیه السلام گفت: هر شرطى را که پذیرفتم اکنون زیر این دو قدم من مىباشد.(6) در سـیـاست علوى، ترور ممنوع است و مسلم بن عقیل به خاطر یک حدیث نبوى از قتل ابن زیاد خوددارى مىکند، ولى در سیاست اموى، ترور و مسموم کردن مالک اشتر، محمدبن ابى بکر، حجر بن عدى، براى حفظ حکومت، مانعى ندارد.
در حـکـومت علوى، سهم فرزندان و فامیل على علیه السلام به اندازه سایر مسلمانان است، ولى در حکومت امـوى، در یـک بـذل و بـخـشـش جـزئى عثمان، چهارصد هزار درهم به عبداللّه بن خالد و صـدهـزار درهـم بـه حـکـم بـن ابى العاص تبعید شده پیامبر صلی الله علیه و آله و دویست هزار درهم به ابوسفیان مىرسد!!(7)
در حـکومت علوى، آب به روى سپاهیان و حیوانات دشمن، باز گذاشته مىشود، ولى در حکومت و سیاست اموى، معاویه و یزید، سپاهیان و حتى زنها و بچهها را از آشامیدن آب محروم مىکنند. در حکومت علوى، جنازه عمر بن عبدود سالم مىماند، ولى در سیاست اموى، بدن حمزه سیدالشهدا علیهالسلام مثله مىشود و بدن حسین علیه السلام زیر سم اسبان لگدکوب مىگردد. در حـکـومت علوى، خانه ابوسفیان در فتح مکه، مامن مردم مىشود، ولى در سیاست اموى، حرم امن الهى براى فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله ناامن و حضرتش آواره شهرها مىگردد. معاویه بعد از قتل عثمان، طى نامهاى به مروان بن حکم چنین مىنویسد: چون نامه مرا خواندى مانند یوزپلنگ باش که صید نمىکند مگر به طور ناگهانى و نگاه نمىکند مـگـر از روى حـیـله. و مانند روباه باش که فرار نمىکند مگر به این طرف و آن طرف، و مخفى کن خودت را مانند مخفى کردن جوجه تیغى سرش را هنگامى که مىخواهند او را بگیرند.(8) بـیـن نـامـه امـام حـسـین علیه السلام و نامه معاویه چقدر تفاوت است، حضرت حاکم مسلمین را محصور و مـحـدود در احـکـام الـهـى مىداند، ولى معاویه چه دستورالعملى به مروان مىدهد و انجام هر عملى را مباح و جایز بلکه لازم و واجب هم مىداند.
2- سـعید بن عبداللّه جز شهداى کربلاست، بعد از ظهر عاشورا که جنگ شدت گرفت و دشمن بـه امـام حـسـیـن علیه السلام نـزدیـک شـد، خـود را سپر بلاى حضرت قرار داده بود و تیرها و نیزهها را به جـان مـىخـریـد کـه بـه حـضـرت اصـابـت نـکـند، تا آن که در اثر کثرت جراحات، بر زمین افتاد و مـىگـفت: اللهم العن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبیک عنى السلام و ابلغه ما لقیت من الم الجراح فـانـی اردت ثوابک فی نصرة نبیک ثم التفت الى الحسین فقال: اوفیت یابن رسول اللّه؟ قال: نعم انت امامی فی الجنة. (ابصار، 126، اعیان الشیعه، 7/241)
3- نساء / 105.
4- نهج البلاغه، نامه 45.
5- الامامة والسیاسة، 1/30، 29.
6- الحدید، 16/15.
7- الحدید، 1/198.
8- الحدید، 10/236.
منبع:کتاب نامهها و ملاقاتهاى امام حسین علیه السلام، على نظرى منفرد
گرم شدن کره زمین که باعث آب شدن یخهای مناطق قطبی و بالا آمدن سطح آب دریاها میشود ، قسمت زیادی از ایتالیا را ناپدید میکند.
به گزارش ایرنا، روزنامه ایتالیایی "لارپوبلیکا" در شماره روز دوشنبه خود با درج این مطلب نوشت : محققان آمریکایی اعلام کردند که گرم شدن کره زمین باعث آب شدن سریع یخهای گروئنلند شده بطوریکه هرسال ۲۳۹کیلومترمکعب ازآن ذوب میشود و این ۳برابر آنچه انتظار میرفت ، است.
براساس آنچه که کارشناسان آمریکایی اعلام کردهاند تا یکصد سال آینده یخهای سرزمین گروئنلند ناپدید شده و سطح آب دریاها تا ۶متر بالا میآید که خود باعث ناپدید شدن مناطق بسیاری از کره زمین میشود.
بیش از ۴۵۰۰کیلومتر مربع از سطح ایتالیا نیز میتواند برای همیشه ناپدید شود.
آخرین گزارشهای ماهوارههای ناسا نشان میدهد که یخهای قطب شمال به سرعت درحال آب شدن هستند و اگراین یخها آب شوند قسمت اعظمی ازایتالیا نیز در خطر قرار میگیرد.
بالا آمدن سطح آب دریا در ایتالیا فقط بخاطر گرم شدن کره زمین نیست بلکه بخاطر پایین رفتن سطح زمین نیز میباشد ، پدیدهای که بیشتر درشمال این کشور مشاهده شده و وابسته به پدیدههای پیچیده کره زمین میباشد.
با توجه بهاین دو مساله بیشترین خطر برای شهر ونیز در شمال ایتالیا وجود دارد. در ۲۳سال اخیر سطح زمین این شهر ۲۳متر پایین رفت درحالیکه تاثیر آب شدن یخها هنوز کم بوده است.
بالا آمدن سطح آب دریای مدیترانه خود مشکل دیگری بوجود میآورد و آن نفوذ نمک به آبهای شیرین آشامیدنی و آب مزارع است .
روز دوم
1. امام حسین علیهالسلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیهالسلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامهای "عبیداللّه بن زیاد" را از ورود امام علیهالسلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیهالسلام به اهل کوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیهالسلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیهالسلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَییءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5
روز سوم
1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیهالسلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع میشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیهالسلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیهالسلام بود. همینکه او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که میآید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیهالسلام برو. گفت: هرگز چنین نمیکنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتکاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمدهای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کردهاند و پیمان بستهاند، بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمیگردم... ."8
روز چهارم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیهالسلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.
روز پنجم
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیهالسلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیهالسلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13
روز ششم
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد نامهای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کردهام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من میفرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیهالسلام عرض کرد: یابن رسول اللّه! در این نزدیکی طائفهای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیهالسلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آوردهام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت میکنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مینمایم... .
در این هنگام مردی از بنیاسد که او را "عبداللّه بن بشیر" مینامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت میکنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمندهای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشهام."
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر میرسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیهالسلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیهالسلام نداشتند. هنگامی که یاران بنیاسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیهالسلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیهالسلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ"14
روز هفتم
1. در روز هفتم محرم عبید اللّه بن زیاد ضمن نامهای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.15
عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیهالسلام و یارانش به آب شدند.
2. در این روز مردی به نام "عبداللّه بن حصین ازدی" ـ که از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیهالسلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه بن حصین آنقدر آب میآشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد، ولی سیراب نمیشد. چنین بود تا به هلاکت رسید.16
روز هشتم
1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشتهاند که در روز هشتم محرم امام حسین علیهالسلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیهالسلام کلنگی برداشت و در پشت خیمهها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه میکَند و آب بدست میآورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین علیهالسلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.17
2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیهالسلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفتهای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند از آنان مضایقه میکنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من میدانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نمیدانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش میسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که میدانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمیبینم که بتوانم از آن گذشت کنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیهالسلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.18
3. امام علیهالسلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین علیهالسلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیهالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علیاکبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیهالسلام که فرمود: آیا میخواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: میترسم خانهام را خراب کنند! امام علیهالسلام فرمود: من خانهات را میسازم. ابن سعد گفت: میترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناکم و میترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمیگردد، از جای برخاست در حالی که میفرمود: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من میدانم که از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19
4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامهای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیهالسلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمیگردم یا به مملکت دیگری میروم. عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.20
روز نهم
1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامهای که از عبیداللّه داشت از "نُخیله" ـ که لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیداللّه را برای عمر بن سعد قرائت کرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آوردهای. به خدا قسم! تو عبیداللّه را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی... .21
2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیداللّه بن زیاد امان نامهای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیهالسلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیک خیام امام حسین علیهالسلام آمد و عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیهالسلام که مادرشان امالبنین علیهاالسلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه برایتان امان گرفتهام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!22
3. در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیهالسلام امام علیهالسلام را باخبر کرد. امام حسین علیهالسلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیهالسلام رفت و خبر آورد که اینان میگویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
امام حسین علیهالسلام به عباس فرمودند: اگر میتوانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال میداند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23
حضرت عباس علیهالسلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی میکردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیهالسلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه میسپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.24
چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یکی از یاران امام حسین علیهالسلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو میکنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیهالسلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش.
محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم.
امام علیهالسلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.25
2. امام حسین علیهالسلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیهالسلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرینتر است. امام علیهالسلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.
قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمهها هم حمله میکنند؟ امام علیهالسلام به ماجرای شهادت عبداللّه اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.26
3. امام علیهالسلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمهها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیهالسلام بسیار سودمند بود.27
4. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علیاکبر علیهالسلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیهالسلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیهالسلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.28
روز عاشورا
و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینهتوزی که رحم و مروّت را از ازل نیاموختهاند. اینک عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفتهایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیهالسلام .
سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری میکردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت میداد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...
تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشک آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم که زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سکینه گهی رباب گرفت
شست زینب زاشک جسمت را بلکه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده گلو جواب گرفت
هردم از زخم بیحساب تَنَتْ خم شد و بوسه بیحساب گرفت(29)
پاورقیها:
1. الامام الحسین و اصحابه، ص194؛ البدء والتاریخ، ج6، ص10.
2. اللهوف، ص35.
4. مقتل الحسین مقرّم، ص 184.
5. بحارالانوار، ج44، ص381.
6. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
7. مستدرک الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
8. تاریخ طبری، ج5، ص410.
9. بحارالانوار، ج44، ص386.
10. او پیامبر را درک کرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام "سجاح" که ادعای نبوّت کرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیهالسلام جنگید و در کربلا نیز از لشکریان یزید بود.
11. عوالم العلوم، ج17، ص237.
12. مقتل الحسین(مقرّم)، ص199.
13. همان.
14. بحارالانوار، ج44، ص386.
15. انساب الاشراف، ج3، ص180.
16. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86.
17. وقایع الایام، ج5، ص27؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص244.
18. کشف الغمة، ج2، ص47.
19. بحارالانوار، ج44، ص388.
20. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص82.
21. همان، ج2، ص89.
22. انساب الاشراف، ج3، ص184.
23. الملهوف، ص38.
24. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص91.
25. الملهوف، ص39.
26. نفس المهموم، ص230.
27. الامام الحسین و اصحابه، ص257.
28. امالی شیخ صدوق، مجلس30.
29. شعر از غلامرضا سازگار.
در روز چهارم محرم، عبیداللّه بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیهالسلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.
شاید خیلی ها ندانند ولی تهران روزی ۳ بار میلرزد و در این شهر که بر روی چندین گسل بنا شده روزانه شاهد وقوع ۳ زلزله ۴ ریشتری هستیم.
اما جالب توجه است که یا کسی از این زلزله ها خبر ندارد و یا این که مهم نیستند و نباید به اطلاع مردم برسند.
به گزارش پایگاه ملی داده های علوم زمین، در این رابطه اعلام میشود که در میان گسلهای تهران، گسل ری نسبت به گسل مشا از اهمیت کمتری برخوردار است. ولی در موقع بروز زلزله به دلیل سستی زمین و وجود بافتهای فرسوده در جنوب تهران، تلفات و خسارات بیشتری وارد میشود.
رئیس مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن معتقد است این مرکز با دارا بودن حدود ۶۰ ایستگاه لرزه شناسی توانسته این تعداد زلزله را در تهران ثبت کند. به گفته وی زمین لرزه های ۴ ریشتری به دلیل عمق زیاد محسوس نیستند اما معلوم نیست همیشه اوضاع بر وفق مراد باشد.
قاسم حیدری نژاد رئیس مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن می گوید: در موقع بروز زلزله به دلیل سستی زمین و و جود بافتهای فرسوده در جنوب تهران، تلفات و خسارات بیشتری وارد میشود.
به گفته او در تقسیم بندی ایران، منطقه زاگرس زمین لرزه های بیشتر ولی کم خطرتر و منطقه البرز، زمین لرزه های کمتر ولی پرخطر تر دارد.
|
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک |
شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند. روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا ( ورودیه ) روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام روز پنجم محرم : اصحاب و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه |