۩۞۩ FACE OF WAR۩۞۩

دانلود-عکس-مطلب و...

۩۞۩ FACE OF WAR۩۞۩

دانلود-عکس-مطلب و...

Football League Arbitration Statement

Emirates Stadium

Emirates Stadium


Football League Arbitration Statement

Following the decisions taken by the Football League Management Committee today, Arsenal would like to make the following statement in relation to the issues that needed to be resolved by the arbitration panel for the match at Emirates Stadium against Tottenham Hotspur on January 31st 2007.

Ticket Prices
“The Club submitted documentation to the Football League in relation to the ticket pricing policy for the Carling Cup semi-final against Tottenham Hotspur at Emirates Stadium.  In line with our Carling Cup ticketing policy, where pricing is significantly reduced, the Club proposed that all tickets within the stadium would be priced at £40 in the upper tier and £30 in the lower tier, together with concessions for children and OAPs for all areas of the stadium, including the away section. 

“The two clubs did not agree on this policy and the Football League ruled that we had to implement our Category B pricing structure whereby tickets cost between £32 and £66.  The Club reluctantly accepted this judgment but appealed that concessions were to be made available in all areas of the ground.  We are therefore pleased that the Football League has reviewed its decision to activate concessions throughout the stadium as it will make the match more affordable for families to attend.”

Ticket Allocation
“In relation to the ticket allocation for away supporters for the tie at Emirates Stadium, the Club is pleased that the Football League upheld its decision to cap the number at 5173, as the safety of spectators is paramount.  Emirates Stadium has been designed to host up to 9000 away supporters for a cup competition fixture in line with the 15% regulation.  However, to date, we have not hosted a cup match at Emirates Stadium and were therefore advised by the Football Licensing Authority and Islington Council, as well as supported by the Met Police, that it was unsafe to make the considerable increase from 3000 to 9000 away supporters in one single step. 

“On the upside, as a result of accommodating over 5000 away supporters for the first time at Emirates Stadium on January 31st, we will be in a position to review the opposition’s allocation with the necessary parties for future cup ties.  This will hopefully enable the Club to provide visiting teams with the maximum 15% allocation for the FA Cup and Carling Cup competitions. 

“We now look forward, to what we hope will be, two exciting derby matches between the two north London sides.”

ثابت کیهانی و شتاب انبساط دنیا

"بسم الله الرحمن الرحیم"

ثابت کیهانی و شتاب انبساط دنیا

همانطور که گفته بودیم از این به بعد هر چند وقت یک بار مسائلی را که در فیزیک بدون جواب رها شده اند را توسط تئوری  VMR-PCR توجیه می کنیم.

این بار در مورد شتاب دنیا و ثابت کیهانی بحث می کنیم.

2) چرا دنیا در حال شتاب گرفتن است (منبسط می شود)؟

چرا ثابت کیهانی مقدار بسیار ناچیزی در دید مایکروسکوپیک دارد؟ این امر دقیقا برعکس آنچه تئوری های میادین کوانتومی می گویند می باشد!

حال که این عدد کوچک است چرا باعث ایجاد یک انرژی نقطه ی صفر (Zero-Point Energy [ZPE]) عظیم برای خلا نمی شود؟

تئوری VMR-PCR در این مورد نوعی پیشرفته از فرضیه ی جهان تپنده را بیان می کند. در جهان تپنده می خوانیم که جهان در یک دوره منقبض می شود و بعد از رسیدن به نقطه ی اوج این عمل مهبانگی رخ داده و دنیا دوباره شروع به انبساط می کند و این چرخه تکرار می شود.

در جهان تپنده این نظر صریحا به عنوان یک فرض بیان شد زیرا استنباط مناسبی برای آن پیدا نشد.

همانطور که در بخش معرفی بیان کردیم VMR-PCR خلا را به عنوان یک پادماده عامل کنش با ماده و ایجاد گرانش می داند. در این مدل همچنین یک استثنا بر طبق اثبات ریاضی هاوکینگ (Hawking) مبنی بر وجود سفیدچاله نیز معرفی می کند. سفیدچاله ای که در مرکز دنیا قرار دارد و استثنا در آن نیروی دفع ماده بیشتر از دفع خلا است. این مقدار باعث می شود تا ماده ی متمرکز در مرکز دنیا پس از زمانی که جرم خود را نیز در عالم منتشر کرد دیگر قدرت غلبه بر دفع خلا را پیدا نکند و برعکس این عمل یعنی انقباض رخ خواهد داد.

عکس العمل این فرآیند نیز صادق است.

بدین منظور که بعد از مدتی که خلا تمام جرم دنیا را در نقطه ی مرکزی جمع کرد ماده دوباره قدرت دفع خود را باز می یابد و بعد از مهبانگ دوباره دنیا را وادار به انبساط می کند.

حال اینکه چرا این مقدار نسبت به نیروی آغازین شروع کننده ی دنیا بسیار کم است دلیلی بسیار واضح دارد:

اثباتی تقریبا لفظی در مقاله ی "ذرات بنیادین خلا و ضدمواد" کردیم اما حال دقیق تر پیش می رویم. قانون اول را به یاد بیاورید که در آن گفتیم مقدار نیروی دفع ضدماده (خلا) همیشه از دفع ماده (زمین) بیشتر است. تفاوت این مقادیر را برای زمین 10^30 نیوتن بیان کردیم. مشاهده کردید که در مقابل نیروی دفع خلا (17.94 x 10^32) نیوتن مقدار کمی به نظر می رسد.

حال از آنجاییکه گفتیم در مورد سفیدچاله ی مرکزی این نسبت بالعکس است (دفع ماده از خلا بیشتر است) این مقدار در جهت عکس (جهت انبساط عالم) خواهد بود. این مقدار تفاوت بین نیروها متناسب با شتاب دفع جرم مرکزی (شتاب عالم) می باشد.

اگر بخواهیم در همین جا فرمولی دقیق برای نیرویی که سفیدچاله ی مرکزی به دنیا وارد می کنید را حساب کنیم (نیرویی که باعث انبساط می شود) بر طبق اطلاعات زیر فرمولی تقریبا درست خواهیم داشت. ابتدا فرمول ثابت کیهانی را می نویسیم:

 

که در آن قرار می دهیم:

 

در فرمول اصلی واحد چگالی انرژی خلا گرم بر سانتی متر مکعب فرض شده است. از آنجاکه در این فرمول می خواهیم مقدار کلی را پیدا کنیم به اجبار باید به جای جرم موجود در یک سانتی متر مکعب جرم موجود در تمام حجم دنیا را در فرمول بگذاریم.

در فرمول بالا به جای جرم فرمول هم ارز نیرو بر شتاب را استفاده می کنیم. سپس طرفین و وسطین می کنیم تا از آن مقدار شتاب را بدست آوریم:

تا اینجا مشاهده می کنید که نیروی کل متناسب (F) با چگالی انرژی خلا (vacρ) است.

حال به جای نیرو همان ma را می گذاریم و به جای شتاب در آن V/t را قرار می دهیم تا فرمول زیر حاصل شود:

حال تمامی این مقادیر را در فرمول زیر که مربوط به نیروی دافعه ی سفیدچاله ی مرکزی می شود وارد می کنیم. این فرمول را در مقاله ی "نیروی خلا یا گرانش" اثبات کردیم. در آن مقاله بیان کردیم که خلا جرمی ندارد و فاصله ی بین ماده و خلا هم همیشه صفر است. به همین دلیل برای محاسبه ی  نیرو نمی توانیم از فرمول عمومی نیروی گرانش نیوتن استفاده کنیم. بنابراین با بهره گیری از قانون تعریف نیروی نیوتن بدست آوردیم که:

در دنباله ی آن نیز گفتیم که زمان در این معادله چنان مهم نیست زیرا ما یا نباید اصلا زمانی را مدنظر داشته باشیم یا در هر ثانیه (t = 1) معادله را تعمیم دهیم. پس برای کار بهتر نوشتیم:

پارامتر a = g را در فرمول جایگزین می کنیم تا نیروی عامل شتاب دنیا را اندازه گیری کنیم:

که در آن Mu جرم دنیا – Vu حجم دنیا – vacρ همان چگالی انرژی خلا – Δv تغییرات سرعت (برای انبساط منفی و برای انقباض مثبت) که در t = عمر دنیا بررسی می شود و در نهایت C سرعت نور در خلا و Fm نیروی دفع وارده از جرم (سفیدچاله) مرکزی به دنیا است.

حال چه تغییری مشاهده می کنید؟

مسلما این بار نیروی دفع ماده (Fm) با چگالی انرژی خلا (vacρ) نسبت عکس دارد.

به دلایلی که بعدا توضیح می دهیم دو عامل نیروی دفع ماده را با ثابت کیهانی هم ارز فرض کنید.

نتیجه چه می شود؟

در رابطه ی (1.1) یا همان فرمول ثابت کیهانی دیدیم که این ثابت متناسب با vacρ اما اگر ثابت کیهانی را به جای هم ارزش یعنی نیروی دفع ماده در فرمول بدست آمده ی نهایی وارد کنیم دقیقا برعکس قضیه ایجاد می شود.

یعنی می بینیم که ثابت کیهانی با vacρ نسبت عکس خواهد داشت.

اگر بار دیگر به عقب برگردید متوجه می شوید که یکی از سوال ها این بود که چرا با این مقدار کم ثابت کیهانی انرژی نقطه ی صفر (ZPE) بسیار بزرگ نمی شود؟

دیدیم که اگر چیزی را تغییر ندهیم از ابتدا داریم:

و می دانیم که طبق قوانین تجربی اثر کازیمیر (Casimir) انرژی نقطه ی صفر خلا متناسب با چگالی انرژی خلا است.

فرمول نهایی (1.7) که ارائه دادیم بیانگر این مطلب بود که ثابت کیهانی همان نیروی دفع ماده ی مرکزی در بازه ی معینی از سرعت انبساط یا انقباض دنیا (Δv) در طول عمر یک دنیا (t) است. (با فرض هم ارزی نیروی دفع ماده و ثابت کیهانی).

حال اگر رابطه ی (1.8) را درست فرض کنیم با کاهش مقدار ثابت کیهانی ZPE نیز می بایستی کاهش پیدا کند. طبق تمام معادلات میادین کوانتومی این فرض غلط است زیرا باید با کوچک تر شدن ثابت کیهانی ZPE بزرگی را داشته باشیم.

حال از این مطلب اگر شرط کنیم که ثابت کیهانی رابطه ی عکس با چگالی انرژی خلا و در نهایت با ZPE دارد تنها در قالب یک فرض استثنا و محال طبق رابطه ی (1.7) می توان گفت که کوچک تر شدن ثابت کیهانی باعث بزرگ تر شدن vacρ و در نهایت ZPE شده و آن این است که تمامی دیگر پارامترها ثابت و بدون تغییر باشند.

این موقعیت از آن جهت استثنا است که ما در فرمول Δv یعنی تغییرات سرعت انبساط و انقباض دنیا را قرار داده ایم که تنها در یک لحظه v1 و v2 برابر می شوند و آن هنگامی است که دنیا از حالت انقباض به انبساط یا بالعکس تغییر حالت می دهد. در واقع هنگامیکه جرم متمرکز در نقطه ی مرکزی متناسب با جرم خود نیروی دفعی برابر با نیروی دفع خلا به آن وارد کند. این حالت را می توان همانند اصطکاک در آستانه ی حرکت توجیه کرد.

بنابراین بهتر است که بگوییم تئوری های کوانتومی تا به امروز تنها آن لحظه را بررسی کرده اند که این یک استثنا در امور رایج دنیا است.

حال بهتر است بر سر این موضوع برویم که به چه دلیلی (به جز تناسب روابط) ما باید ثابت کیهانی و نیروی دفع ماده را هم ارز قرار دهیم؟

برای این موضوع بهتر است به سراغ این مطلب برویم که ثابت کیهانی اصلا چگونه و برای چه بوجود آمد؟

ثابت کیهانی توسط نسبیت عام اینشتین پیش بینی شده بود اما با اکتشاف هابل در مورد شتاب دنیا و پدیده ی انتقال به قرمز این موضوع از سر گرفته شد. پس این ثابت باید در واقع چند چیز را مشخص می کرد: اینکه سرعت انبساط دنیا یا شتاب آن را بیان کند یا اینکه نیرو و انرژی بوجود آورنده ی آن را معرفی کند.

اما بهتر است بدانید ثابت کیهانی در رابطه ی (1.1) واحدی برابر با 1 بر روی متر مربع دارد! در واقع این ثابت هیچکدام از گزنیه های بالا را تشریح نکرد. این یکی از ضعف های این تعریف بود که این ثابت می تواند هر عدد حقیقی ای باشد. در واقع خود معادله هم نمی دانست قرار است مرتبط با چه پارامتری ثابت ایجاد کند!

هنوز هم چنین مشکلی وجود دارد.

اما VMR-PCR این موضوع را در مورد نیرو تشریح کرده تا بتواند از هم شتاب سرعت حرکت و هم انرژی عامل را تعیین کند. (انرژی از فرمول هم ارزی نیرو و انرژی و ثابت هم ارزی برابر با 9.18 x 10^15 بدست می آید).

مساله ی دیگری نیز وجود دارد که چرا انرژی نقطه ی صفر (ZPE) در دنیا اشباع نمی شود؟ (طبق آزمایشات کازیمیر باید چنین امری رخ دهد).

 

 

"با تشکر"

محسن شفائی

هفت انگیزه برای فتح مریخ

انگیزه نخست: همانندی مریخ و زمین
در آغاز مطلب جالب است بدانید که سیاره ی سرخ دارای آب یخ زده در دو کلاهک قطبی است.همچنین مدارک علمی در دست دانشمندان گواه آن است که در روزگاران دور و شاید در دوران اخیر، آب به شکل مایع بر سطح آن جاری بوده است.نشانه های فرسایش در شیب کوه ها و دهانه های آتشفشانی در مریخ کاملا یادآور پدیده های جغرافیایی در زمین است و این ها همه نشانه هایی است از این که این سیاره ی خاموش، روزی زنده و باطراوت و شاید پذیرای حیات فرا زمینی بوده باشد.
در این تصویر که توسط مدارگرد نقشه بردار سراسری مریخ گرفته شده،رسوباتی را مشاهده می کنید که کاملا مانند پدیده های سطح زمین است.
و حال داده هایی کلی درباره ی کره ی مریخ یا بهرام.یک روز در این سیاره برابر 24.5 ساعت و اندازه ی آن یک سوم زمین است.البته نگران کوچک بودن آن نباشید چون سطح مریخ برابر سطح 7 قاره ی خشک بر روی زمین می باشد! جاذبه ی آن نیز حدودا 3 مرتبه کمتر از سیاره ی خودمان است.البته این کشش برای راه رفتن بر روی سطح مریخ بس است.توجه داشته باشید که این جاذبه ی کم، برتری بزرگی برای موشک های فضایی است بدین گونه که با کم بودن سرعت گریز، پرواز موشک از سطح مریخ با صرف انرژی کمتر و در پی آن با هزینه ی کمتری انجام خواهد شد.یقینا مانند این پدیده را در ماه نیز مشاهده کرده اید، وقتی که آپولو ماه را به مقصد زمین ترک کرد، انرژی کمتری به کار برد تا پرتاب از سکوی پرواز در زمین.
جاذبه ی کمتر در مریخ مزایای دیگری هم دارد. برای نمونه، ترابری مصالح برای شهر سازی در مریخ آسان تر خواهد بود.فواید زندگی در این شرایط هنوز ناشناخته است ولی پیش بینی می شود که این مساله برای بهبود ورم مفاصل و درد کمر سودمند واقع شود.شاید در آینده به جای چشمه های آب گرم سرعین، به بکارگیری پیرامون مریخ برای درد مفاصل متوسل شویم! همچنین پیش بینی می شود که نوزادان زاده شده در مریخ بلندقد تر از ما خواهند بود. پس بهتر است هیچ گاه با پسر عموی مریخی خود بسکتبال بازی نکنید!
همانندی دیگر مریخ با زمین در حرکت دورانی این دو سیاره است. مقدار انرژی گرمایی که به مریخ می رسد تا اندازه ای با زمین یکسان است و اگر این سیاره دارای جوی فشرده تر می بود؛ بی گمان آب و هوایی همانند زمین داشت. دمای بهرام هم اکنون بین 140- تا 20 درجه ی سانتیگراد می باشد.با وجود این سرما، هنوز هم مریخ بهترین مکان برای آدمی به شمار می آید، البته پس از زمین!
انگیزه دوم: راز های پنهان در سیاره ی سرخ
با همانندی هایی که اشاره شد بعید به نظر نمی رسد که حیات باکتریایی یا چیزی همانند آن در بهرام موجود باشد.برخی بر این باورند که وایکینگ آثاری از حیات را در سال 1976 به زمین مخابره کرده است.برخی نیز مدعی اند که ما شواهدی از حیات را در شهاب سنگ هایی که از مریخ آمده اند یافته ایم.مریخ پیماها نیز به نوبه ی خود در این راستا پژوهش کرده اند ولی بی گمان تنها راه برای اطمینان کامل، فرود آدمی بر سطح مریخ خواهد بود.تمام دانشمندان در این موضوع هم فکر هستند که توانایی آدمی در مشاهده ی کلی سطح مریخ و گزینش محل آزمایش و موشکافی داده ها با ربات ها قابل سنجش نیست.با کشف حیات در مریخ ما می توانیم پاسخ بزرگترین سوالات آدمی را بیابیم. پرسش هایی از قبیل: آیا ما در جهان تنها هستیم؟ به راستی بنیاد و ریشه ی حیات چیست؟ شرایط مناسب برای نجات حیات در کیهان چه می باشد؟
مطالعه ی بهرام از دیدگاه زمین شناختی هم بسیار جالب خواهد بود. بی گمان سطح مریخ بسیار کهن تر از سیاره ی ماست؛که این مطلب به شناخت چگونگی رشد و تغییر سیارات کمک شایانی خواهد نمود.افزون بر آنکه عوارض موجود بر سطح مریخ بسیار شگفت انگیز تر از زمین ماست زیرا که بزرگترین دره ها و آتشفشان های موجود در دستگاه خورشیدی، در سیاره ی سرخ جای گرفته اند.
انگیزه سوم: کمک به همبستگی زمین
فتح جهانی مریخ خواهد توانست دروازه ای نو به سیاست کشورها بگشاید.البته این درست است که هم اکنون زمین ما آرمان شهر شاعران نیست و شوربختانه، سیاست جنگ هنوز هم جریان دارد. ولی اگر خوب بیاندیشید، آدمی هیچ گاه به اندازه ی حال مستعد چنین رخدادی نبوده است.کشور های جهان قابلیت آن را دارا هستند که با همکاری مشترک، دروازه های فضا را بر روی آدمی بگشایند.برای نمونه، ایستگاه فضایی جهانی می تواند نمونه ای از این توان بنهفته باشد. تصور کنید کشمکش های جهانی پایان یابد و دستیابی به مریخ یک هدف جهانی گردد. نه تنها هدفی برای آمریکا،روسیه یا کشورهای دیگر، بلکه هدفی والاتر برای تمامی نوع بشر. حتی اگر فتح نخستین به دست یک کشور انجام گیرد باز هم مریخ برای همه ی انسان هاست.به دلیل شرایط خاص مریخ، محدودیت های دیرینه ی زمین در آنجا دستورفرما نخواهد بود. کیست که بتواند مانع کوچ زمینیان به مریخ گردد؟ چه بسا حتی مفهوم کشور ، تنها ویژه ی سیاره ی خودمان باشد و مفهوم نگهداری قلعه و سلطنت به تاریخ بیپوندد. پس چه زیباست که همگی انسان های جهان، دست در دست هم دهیم به مهر، مریخ خویش را کنیم آباد!
انگیزه چهارم: ارزش اقتصادی
سیاره ی مریخ از دید اقتصادی هم بسیار گرانبهاست.اگر سطح آن را در نظر بگیریم؛ مریخ با مساحت 144 تریلیون متر مربع به همان اندازه دارای فضاست که زمین خشکی دارد.مزایای چنین زمین گسترده ای از جوانب گوناگون کاملا روشن است.می توانید از پدربزرگتان بپرسید که در گذشته زمین متری چند بوده و آن را با قیمت روز بسنجید!ولی جدای از شوخی، به راستی این زمین بکر در مریخ، از دید سکونتی، صنعتی، اقتصادی و مانند آن، بسیار پربهاست.
نمایی از آیدا 243 ،در سمت چپ و ماه کوچک آن داکتیل، در سمت راست که توسط کاوشگر گالیله ی ناسا کشف شد.
همچنین این سیاره دارای مقدار قابل توجهی دوتریوم می باشد.دوتریوم یک ایزوتوپ پایدار هیدروژن است که یک میلی لیتر از آن انرژی برابر 20 تن زغال سنگ ایجاد می کند.در مریخ مقدار قابل توجهی هم فلزات کمیاب همانند پلاتینیوم، زر و نقره موجود است.ترابری این مواد از مریخ به زمین آسان خواهد بود.البته خرده سیارات اطراف بهرام نیز بسیار باارزش هستند. برای نمونه داکتیل، ماه خرده سیاره ی آیدا، با قطر 1.4 کیلومتر ،از تمامی آهنی که آدمی تاکنون در کره ی زمین بهره گیری کرده، بیشتر آهن دارد
جالب است بدانید که داکتیل نخستین ماه یک خرده سیاره بود که کشف گردید و کاوشگر گالیله آن را برای نخستین بار در سال 1993 یافت.منابع طبیعی این خرده سیارات می تواند در نزدیکی مریخ استخراج گردد و با هزینه ای اندک از این سیاره به زمین فرستاده شود
انگیزه پنجم: مکان سیاره
می دانیم که از دید مسافت، بهرام نخستین سیاره پس از زمین در دستگاه خورشیدی است و به طور تخمینی، نزدیک به زمین به شمار می آید.همچنین آن قدر به خورشید نزدیک هست تا از نور و گرمای آن بهره مند گردد.البته به اندازه ی کافی هم از خورشید دور هست تا از دگرگونی های گرمایی خورشید در امان بماند زیرا که ما هنوز کاملا از چرخه ی دراز مدت گرمایی خورشید آگاه نیستیم و در صورت بروز خطر برای زمین، مریخ می تواند پناهگاه خوبی برای آدمیان باشد.
انگیزه ششم: خانه ی دومی برای آدمی
مریخ می تواند یک نقشه ی پشتیبان برای نگهداری نسل آدمی در مواقع خطر باشد.با مطالعه ی تاریخ حیات بر سطح کره ی زمین مشاهده می کنیم که هر چند میلیون سال، گونه های حیات بدست شهاب سنگ ها و عوامل طبیعی دیگر تهدید شده اند.یک سیارک با قطر داکتیل که در مورد چهارم اشاره کردم توانایی آن را داراست تا ما را برای همیشه از سطح زمین بزداید.با نگرش بر آنکه زمان وقوع چنین فاجعه ای پیش بینی کردنی نیست؛ بهتر است خانه ی دوم خود، یعنی سیاره ی سرخ را برای روز مبادا آماده سازیم.
فرود آدمی بر سطح مریخ در آینده ی نزدیک، چندان دور از ذهن نیست.ولی پرسش اینجاست که آیا این مهاجرنشین قادر به برآوردگی همگی نیاز های خود خواهد بود و یا اینکه وابسته به سیاره ی مادر، یعنی زمین، باقی خواهد ماند؟ البته زمانی فرا خواهد رسید که مردمان مریخ برای نیازمندی های نخستین برای ادامه ی زندگی دیگر متکی بر زمین نخواهند بود.ولی آیا این بدان معناست که حیات با همه ی شگفتی ها و گوناگونی های بی مانندی که در زمین می شناسیم در مریخ وجود خواهد داشت؟ ممکن است بتوانیم خوراک مورد نیاز خود را در گلخانه های مصنوعی کشت کنیم ولی به راستی پرندگان، آبزیان، حیوانات وحشی،رود های خروشان و اقیانوس های مواج چه می شوند؟! آیا ما محکوم به ترک این شگفتی های زمین هستیم؟ شاید خیر! اینجاست که طرح زمینی سازی مریخ می تواند فروغ امیدی باشد برای نگهداری زیستگاه ها و شاید گسترش آن در گیتی.
زمینی سازی مریخ، فرآیندی تدریجی خواهد بود .در این تصویر تکامل این فرآیند را در چهار مرحله مشاهده می فرمایید.در انتهای فرآیند زمینی سازی، مریخ دیگر سیاره ای سرخ نخواهد بود و مانند زمین آبی رنگ خواهد شد.
همانگونه که از نام آن برمیاید ((زمینی سازی)) طرحی بلند پروازانه برای همانند ساختن پیرامون بهرام یا هر سیاره ی دیگر به زمین است.این ایده نخست بدست اخترشناس و مروج علوم نامی، کارل ساگان مطرح گردید.طرز کار آن بدین گونه است که آینه هایی در مدار مریخ قرار خواهند گرفت و نور خورشید را بر سطح سیاره متمرکز خواهند نمود.با گرم تر شدن سیاره، یخ های موجود در آن ذوب می گردد و با پایه ریزی شدن جوی فشرده تر، محیطی دلخواه تر برای آدمی به ارمغان می آورد.البته اجرای چنین کاری از دید مهندسی بسیار پیچیده و با پیشرفت آهسته و تدریجی خواهد بود.
انگیزه هفتم: چالشی برای آدمیان

بی گمان فتح و اسکان در سیاره ی سرخ، دشوارترین کاری خواهد بود که آدمی تاکنون با آن دست و پنجه نرم کرده است؛ درست همانند ساخت پل های سترگ یا آسمان خراش های بلند بالا، تسخیر مریخ نیز چالشی بزرگ برای آدمی و نمود رشد و پیشرفتی شگرف برای این گونه به شمار می آید.رویای زندگی در مریخ دیگر یک داستان علمی تخیلی نیست و ما می توانیم با فناوری امروز کار را آغاز کنیم.به نظر من، حتی اگر شش انگیزه ی پیشین وجود نداشت، تنها همین یک انگیزه کافی بود برای تسخیر این سیاره! ما مریخ را فتح خواهیم کرد نه تنها برای سود جستن از منابع و فواید آن، بلکه برای دشوار بودن و رویایی بودن آن، تا نشان دهیم که آدمی تواناست تا مرزهای گیتی را درنوردد و فهم و بینش خود را در سراپرده ی هستی گسترده سازد
.به امید آن روز...

هوش مصنوعی از رهیافت علوم شناختی

هوش مصنوعی از رهیافت علوم شناختی

 هوش مصنوعی از رهیافت علوم شناختی
علوم شناختی حوزه‌ای مرکب از دانش‌هایی نظیر هوش مصنوعی، روان شناسی، عصب-روان شناسی، زبان شناسی، فلسفه ذهن و برخی دیگر از زمینه‌های مطالعاتی است.


این گستره پژوهشی با ماهیتی میان رشته‌ای درپی مطالعه پدیده‌ها و رفتارهای شناختی است؛ از ادراک (شامل حواس پنج گانه) گرفته تا فرآیندهای هوشمندانه (از قبیل حساب، حل مساله، تفکر شهودی، تصمیم گیری و...) و نیز زبان، حافظه، یادگیری و هر آنچه که بتوان آن را پدیده و رفتاری شناختی در نظر گرفت. روش‌های علمی و نظریه‌های شاخه‌های گوناگون علوم شناختی بر گسترش پژوهش‌ها و زمینه‌های مطالعاتی، بر حوزه‌های تحقیقی به صورت تعاملی تاثیراتی اساسی داشته اند.بر اساس چنین رهیافتی، محققان علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی با استفاده از نظریه‌ها و روش‌های مطالعاتی علوم شناختی می‌توانند در جهت بهبود ایده‌ها و روش‌های نظری و عملی هوش مصنوعی در شبیه سازی و پیاده سازی رفتارهای هوشمند گام‌های مطلوبی بردارند.این مقاله، پیشگفتار کتاب «هوش مصنوعی از رهیافت علوم شناختی» است که هم‌زمان با چاپ و انتشار در اختیار روزنامه قرار گرفته است.

علم شناخت با گردآوری مجموعه‌ای از علوم گوناگون به منزله یک زمینه مطالعاتی میان رشته‌ای در پی تبیین فرآیندهای ذهنی و شناختی است تا از این رهیافت به ارایه شبیه‌سازی و مدل‌های گوناگونی از رفتارهای شناختی در حوزه‌های مورد ملاحظه خود بپردازد. موفقیت برق آسای علوم شناختی بعد از سال‌های 1970 دلایل مختلفی داشت؛ نخست، بلندپروازی نظری و ساده‌انگارانه اولیه این علوم در فهم فرآیندهای شناختی در انسان‌ها؛ دوم، تازگی این علوم و میان رشته‌ای بودن آنکه جاذبه‌ای فراوان داشت و سرانجام آنکه، ایده‌ها و کاربردهای عملی تازه‌ای را در زمینه هوش مصنوعی وعده می‌داد.

با وجود این،‌ اشتباه است اگر فکر کنیم که علوم شناختی نوعی برنامه تحقیقی همسان و بزرگ است که پژوهشگران با تخصص‌های مختلف را در هماهنگی کامل به همکاری گرد می‌آورد. علوم شناختی، همانند فیزیک نیوتونی یا شیمی ارگانیک، یک علم واحد متجانس را تشکیل نمی‌دهند. کسی که می‌خواهد به طور کامل با تمامی زمینه‌های مطالعاتی آن آشنا شود، ره به خطا برده‌است. در این علم، توده‌ای از رشته‌های اصلی و فرعی گردآمده‌اند که با یکدیگر تلاقی دارند. از این رو، از طرفی، آزمایش‌ها و نظریه‌های موضعی در مورد رفتارهای شناختی به طور ناهماهنگ و پراکنده ارایه می‌شوند و تحقیقات کاربردی و مجادلات فلسفی در هم آمیخته شده‌اند و از طرف دیگر بحث‌های پرشوری در مورد خطر تحدید‌گرایی و سردستگی بعضی رشته‌ها مانند هوش‌مصنوعی یا عصب‌شناسی طرح می‌شود. بنابراین علوم شناختی هنوز از یک مجموعه علمی متجانس و یکپارچه فاصله دارند و به ابرهایی متراکم می‌مانند که به واسطه سطوح مختلف تحلیلی و الگوهای رقابتی در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند.

الگوهای تفکر از رهیافت علم شناخت

در درون علوم شناختی، چندین الگو در مصاف‌اند: نمادگرایی که فرآیند تفکر را به صورت زنجیره‌ای از نمادها در نظر می‌گیرد و پیوندگرایی که این فرآیند را به مثابه کنشی گسترده و گسترش‌پذیر می‌پندارد، آن چنان که فرآیند تفکر، متأثر از شبکه گسترده‌ای از واحدهایی کوچک است. تمایز میان این دو الگو در چگونگی روش پردازش اطلاعات است. نمادگرایی پردازش متوالی و پیوندگرایی پردازش موازی را به کار می‌گیرد.

نمادگرایی

ایده اساسی در الگوی نمادگرایی عبارت است از یک اصل ساده: فکر کردن یعنی محاسبه کردن. تمامی افکاری که مغز ما را اشغال می‌کنند به صورت زنجیره‌ای از نمادهاست و از طرف دیگر فرآیند پردازش این نمادها برخوردار از محاسباتی ساده و پیچیده است که دانشمندان این حوزه بایستی بتوانند این رابطه محاسباتی را بیابند. نخستین بار این ایده را فلاسفه‌ای مانند گوتفرید لایب‌نیتس (1716-1646 ) و تامس‌هابز (1679-1588) طرح کردند، اما این فکر در آن زمان به عنوان اندیشه‌ای بلند پروازانه و چالش برانگیز تلقی می‌شد.

با پیدایش کامپیوتر این ادعا جانی دوباره گرفت. براین اساس نظریه محاسباتی ذهن طرح شد که ادعا دارد توصیف مجموع تفکرات انسانی به صورت محاسبات نمادین قابل بازنمایی است.

بنابر این تلقی، تفکر انسانی، از لحاظ شناختی، مانند برنامه‌ای کامپیوتری عمل می‌کند. به این معنا که عملیات منطقی (‌نفی، عطف, فصل و...) را که به کمک نمادهایی انتزاعی (X,Y,A,...) بازنمایی می‌کند، با هم ترکیب کرده و سیستمی منطقی را در جهت اخذ نتایج منطقی عرضه می‌کند. مثلا‌ گزاره "ابرها موجب باران یا برف می‌شوند" براساس این رویکرد به صورت B v C => A رابطه‌مند می‌شود. در این ساختار A نماد ابر، B نماد باران و C نماد برف است.

بنابراین، طرح مدل‌سازی نمادین عبارت است از تبدیل تفکرات انسانی (که با زبان روزمره بیان می‌شوند) به یک سلسله عملیات منطقی (به زبان نمادین) که در نوع خود قابل تبدیل به یک سلسله محاسبات ابتدایی (به زبان ماشین، یعنی زبان کامپیوتر یا زبان نورون‌ها) است.

پیوندگرایی

امروزه، پیوندگرایی به مثابه رقیب اصلی تلقی نمادگرایی طرح می‌شود. مدل پیوندگرایی که براساس تحقیقات زیست‌شناس اعصاب، وارن مک کولوگ (1969-1899) در مورد سیبرنتیک و شبکه‌های عصبی عرضه شد، فعالیت‌های شناختی را به منزله نوعی مدل پیوندی می‌پندارد.

ایده پایه‌ای عبارت است از اینکه تفکر انسانی برای حل مسایل شناختی صرفا از طریق یک سلسله استنتاج‌های منطقی صورت نمی‌گیرد، بلکه مسایل شناختی متاثر از تعامل میان واحدهای کوچک محلی است که به صورت شبکه‌ای به یکدیگر پیوند شده‌اند.

بدون آنکه بخواهیم به توصیف دقیق ساختار شبکه پیوندی (که انواع متفاوتی دارد) بپردازیم،‌ بایستی اشاره شود که تعداد زیادی گره (نورون‌ها یا سلول‌های فوتو الکتریک) وجود دارند که به صورت شبکه‌ای به یکدیگر متصل می‌شوند.

هر گره ممکن است،‌ بر حسب محرک خارجی یا حالت گره‌های مجاور، حالت فیزیکی متفاوتی به خود بگیرد. با چنین قالب‌بندی است که به سرعت حالت کلی پایداری ظاهر می‌شود. همین قالب‌بندی کلی، حالت شناختی معینی را به وجود می‌آورد.

الگوی پیوندگرایی که‌ پردازش موازی توزیعی‌ نیز نام دارد، کاری با محاسبه نمادین ندارد. بر اساس این دیدگاه به نظر می‌آید که سازمان سلول‌های مغزی، که میلیاردها نورون محلی در آن به هم پیوند می‌خورند، بدین گونه عمل می‌کنند. مدل‌های مصنوعی پیاده‌سازی شده بر اساس این الگو در دو زمینه دستاوردهای خوبی به بار آورده است: بازشناسی اشکال (اعم از دیداری و شنیداری) و دیگری شبیه‌سازی رفتارهای ساده (مانند برداشتن و گذاشتن اشیا) و بعضا پیچیده.

هوش مصنوعی از رهیافت علوم شناختی

راسل و نورویگ در کتاب هوش مصنوعی، رهیافتی نوین بر اساس هشت کتاب مرجع در زمینه هوش‌مصنوعی و طراحی سیستم‌های هوشمند، چهار رهیافت اساسی را تحت عنوان تعریف هوش‌مصنوعی، که بر اساس سیر تاریخی تحقیقات و مطالعات در این زمینه گرد آمده‌اند، طرح کرده و جدولی را ارایه می‌دهند:

هر یک از خانه‌های این جدول رهیافتی را در راستای نظریه‌پردازی، سپس طراحی و تحقق هوش‌مصنوعی نشان می‌دهند. مطابق این جدول، از سویی دو رهیافت افقی فوقانی، تحقق هوش‌مصنوعی را مبتنی بر تفکر/ استدلال و فرآیند تفکری هوشمندانه ارزیابی می‌کنند و دو رهیافت افقی تحتانی، تحقق هوش‌مصنوعی را مبتنی بر رفتار و فرآیند عمل و رفتاری هوشمندانه نشان می‌دهند و از سویی دیگر، دو رهیافت عمودی سمت راست، طراحی هوش‌مصنوعی را به مثابه عملکردی منطقی که استنتاج‌هایی منطقی و برخوردار از صدق منطقی را فراهم می‌کند، معرفی کرده و دو رهیافت عمودی سمت چپ، هوش‌مصنوعی را به مثابه عملکردی شبه‌انسانی که وفادار به تجربه‌های انسانی است (آن چنان که لزوما برخوردار از صدق منطقی نیستند)، بیان می‌کند. از نظر تاریخی تمامی این مواضع در طراحی سیستم‌های هوشمند، علاوه بر همکاری با یکدیگر نقشی رقابتی و انتقادی نسبت به یکدیگر نیز داشته‌اند. بی‌مناسبت نیست که در تبیین نقش و جایگاه علم شناخت در طراحی و پیاده‌سازی هوش‌مصنوعی به شرح مختصری برای هر یک از رهیافت‌های همکار و رقیب فوق پرداخته شود.



تفکر/ استدلال

سیستم‌هایی که منطقی (/عقلایی) فکر می‌کنند

"مطالعه توانایی‌های ذهنی با به‌کارگیری مدل‌های محاسباتی." (چارنیک و مک درمات، 1985)

"مطالعه محاسباتی که امکان دارد منجر به ادراک، استدلال و کنش شود." (وینستون، 1992)

سیستم‌هایی که منطقی (/عقلایی) عمل می‌کنند

"هوش محاسباتی، مطالعه طراحی عامل‌های هوشمند است." (پول و همکاران، 1998)

"هوش‌مصنوعی... به رفتار هوشمند در مصنوعات مربوط می‌شود." (نیلسون، 1998) هنر خلق ماشین‌هایی که عملکردی را انجام می‌دهند که وقتی آن عملکرد توسط انسان‌ها انجام می‌گیرد مستلزم هوشمندی است." (کارزویل، 1990)

سیستم‌هایی که شبیه انسان فکر می‌کنند

"تلاش نوین هیجان‌انگیز، برای ساخت کامپیوترهایی که فکر می‌کنند... ماشین‌هایی به همراه ذهن، تمام و کمال و حسی فاقد تخیل." (هاوگلند، 1985)

"[خودکار کردن] فعالیت‌هایی که با تفکر انسان مرتبط‌اند، فعالیت‌هایی از قبیل تصمیم‌گیری، حل مساله، یادگیری..." (بلمن، 1978)

سیستم‌هایی که شبیه انسان عمل می‌کنند

"مطالعه چگونگی ساخت کامپیوترهایی که کارهایی را انجام می‌دهند که اکنون انسان، آنها را بهتر انجام می‌دهد." (ریچ و نایت، 1991)



عملکرد انسانی؛ رهیافت آزمون تورینگ

آزمون تورینگ در سال 1950 توسط آلن تورینگ مطرح شد، این آزمون ادعا داشت معیاری را برای مشخص کردن فعالیت هوشمندانه ارایه می‌دهد.

در این آزمون، کامپیوتر به همراه شخصی مورد آزمایش قرار می‌گیرد، میان فرد و کامپیوتر مانعی قرار دارد تا موجب آن شود که فرد وجود کامپیوتر را احساس نکند.

شخص آزمایش‌کننده، پرسش‌هایی را طرح می‌کند و کامپیوتر به پرسش‌های مطرح شده پاسخ می‌دهد. پس از پایان آزمون اگر فرد پرسش‌کننده نتواند تشخیص دهد که با کامپیوتر محاوره کرده‌است، نتیجه آزمون با اثبات توانایی هوش محاسباتی به نفع کامپیوتر است و در صورتی که فرد تشخیص دهد با کامپیوتر در محاوره بوده‌است، هوش محاسباتی بازنده این آزمون است.

امروزه با توجه به دستاوردهای نظری و عملی در علوم و مهندسی سیستم‌های محاسباتی می‌توان ادعا کرد که پیاده‌سازی چنین کامپیوتری نیازمند قابلیت‌هایی اساسی است که برخی از آنان را می‌توان این چنین برشمرد:

- پردازش زبان طبیعی: تا بتواند به طور موفق با زبان طرف محاوره گفت‌وگو کند و ارتباط برقرار کند؛

- بازنمایی دانش: تا آنچه را که درک می‌کند و می‌شنود ذخیره کند؛

- استدلال خودکار: تا از اطلاعات ذخیره شده در خود برای پاسخ به پرسش‌های جدید و ارایه نتایج تازه استفاده کند؛

- یادگیری ماشین: تا با شرایط جدید سازگار شده و الگوها را کشف و برون‌یابی کند.

آزمون تورینگ از تعامل فیزیکی میان فرد پرسش‌کننده و کامپیوتر اجتناب می‌کند، چرا که شبیه‌سازی فیزیکی شخص پرسش‌کننده برای هوشمندی ضروری نیست.

امروزه می‌توان آزمون تورینگ را به صورت کامل‌تری از لحاظ فنی نیز عرضه کرد. آزمون کامل تورینگ را می‌توان برخوردار از سیگنالی ویدیویی نیز کرد تا پرسش‌کننده بتواند از طریق آن قابلیت‌های ادراکی طرف گفت‌و‌گو را بیازماید. از این رو دو مولفه دیگر به موارد فوق اضافه می‌شود:

- بینایی کامپیوتر: برای درک اشیاء؛ و

- رباتیک: برای حرکت اشیاء و جابه‌جایی آنان.

این شش حوزه مطالعاتی، امروزه بخش‌های عمده‌ای از طراحی هوش‌مصنوعی را تشکیل می‌دهند. مهندسان و محققان هوش‌مصنوعی تلاش زیادی برای عبور از آزمون تورینگ انجام ندادند، چرا که باور داشتند پرداختن به اصول طراحی و پیاده‌سازی آن مطلوب‌تر از وقتی بود که برای تحقق آزمون تورینگ بایستی صرف می‌کردند.

تفکر منطقی (/عقلایی)؛ رهیافت قوانین تفکر

ارسطو فیلسوف یونان، یکی از اولین کسانی بود که تلاش کرد تا "تفکر درست" را کشف کند، یعنی فرآیندهای استدلال انکارناپذیر. قیاس ارسطو الگوهایی را برای ساختارهای استدلالی فراهم کرد؛ آن چنان‌که همیشه به هنگام ارایه مقدمات درست، نتایج درست حاصل می‌شود؛ مثلا سقراط انسان است؛ تمامی انسان‌ها میرایند؛ بنابراین، سقراط میراست." این قوانین مستلزم تفکر حاکمیت عمل ذهن می‌شوند و مطالعه این قوانین حوزه‌ای را که منطق نامیده می‌شود بنیان می‌نهند.

منطق‌دانان در قرن نوزدهم، نمادگذاری دقیقی را برای گزاره‌ها درباره تمامی انواع اشیاء موجود در عالم و رابطه میان آنان بسط دادند. در 1965 برنامه‌هایی کامپیوتری پدید آمدند که علی‌الاصول می‌توانستند هر برنامه قابل حلی را که با نمادگذاری منطقی توصیف می‌شد، حل کنند. این سنت منطق‌گرایی در هوش‌مصنوعی، محققان را در ارایه برنامه‌هایی منطقی برای خلق سیستم‌های هوشمند امیدوار کرد. چنین رهیافتی با دو مشکل همراه بود: اول کسب دانش غیرصوری و سپس برگرداندن این دانش به زبانی صوری و نمادسازی منطقی آن دانش که همیشه فرآیندی آسان نیست؛ دوم آنکه گاهی اوقات تمایزی جدی میان تحلیل و حل مساله در زبانی صوری و تحلیل همان مساله از لحاظ عملی ایجاد می‌شود.

از این رو، حتی مسایلی که پیوستگی کمتری با امور واقع در جهان واقعی دارند گاهی اوقات می‌توانند فرآیندهای استنتاجی منابع محاسباتی کامپیوترها را دچار مشکل کنند.

مروری بر ماموریت های فضایی سال ۲۰۰۷

مروری بر ماموریت های فضایی سال ۲۰۰۷

مروری بر ماموریت های فضایی سال ۲۰۰۷

سال ۲۰۰۷ میلادی با چندین ماموریت فضایی از طرف ناسا و اسا آغاز شد.

آیرین شیوایی
 

ماموریت سپیده دم ( Dawn )  

 

زمان پرتاب : ژوئن 2007
هدف : مدارگرد سیارکی

 

" سپیده دم" بخشی از مجموعه ماموریت های "اکتشاف" ( Discovery) ناسا است. این فضاپیما به سوی دو سیارک سرس (Ceres) و وستا (Vesta) ، دو تا از بزرگترین سیارکهای منظمه شمسی، خواهد رفت. هر یک از این دو سیارک فرآیند تکاملی بسیار متفاوتی داشتند که در چند میلیون سال اولیه پیدایش منظومه شمسی شکل گرفته است.  سپیده دم با رصد هر دو آنها با ابزار های یکسان، در حقیقت به مطالعه و بررسی منظومه شمسی روزهای آغازین می پردازد و ویژگی های هر سیارک را نیز مورد بررسی قرار می دهد.

همچنین این فضاپیما با خود تراشه ای را حمل می کند که 360،000 نفر نام خود را در آن ثبت کرده اند تا به روی یکی از سیارکهای منظومه شمسی بفرستند.

 

ماموریت ققنوس (Phoenix) 

 

زمان پرتاب: آگوست 2007

هدف: جستجوی آب در عرضهای شمالی مریخ

 

ماموریت ققنوس اولین ماموریت از برنامه جدید ناسا برای فرستادن فضاپیماهای کوچک و کم هزینه است. نام این ماموریت، که به نام پرنده ای افسانه ای است که پس از نابودی، حیات ِ دوباره می گیرد، به این دلیل انتخاب شده است که این فضاپیما قرار است از سطح نشینی استفاده کند که ماموریت شکست خورده Mars Surveyor Lander قرار بود از آن استفاده کند.

در ادامه جستجوی آب در مریخ، بهترین مکان برای بررسی، قطب ها هستند. ققنوس در بخش قطب شمال مریخ فرود خواهد آمد و در آنجا با بازوی روبوتیک خود لایه های یخ را تاعمق تقریبا نیم متر حفاری می کند؛ این لایه ها لایه هایی هستند که به دلیل تغییرات آب و هوایی فصلی ممکن است حاوی ترکیبات آلی باشند که برای شکل گرفتن حیات ضروری اند.

 

همچنین برای به روز کردن اطلاعات جوی و هواشناسی در مریخ، این فضاپیما جو مریخ را تا ارتفاع 20 کیلومتری مورد بررسی قرار خواهد داد.

 

 

ماموریت رصدخانه هرشل ( Herschel)

 

زمان پرتاب: سال 2007

هدف: رصد در طول موج فروسرخ دور

 

رصدخانه هرشل یک تلسکوپ فضایی است که کیهان را در طول موج فروسرخ دور رصد خواهد کرد. قرار است این رصدخانه علاوه بر اجرام نزدیک از نظر زمان و مکان، اطلاعات جدیدی را از ستارگان و کهکشان های دوردست و اولیه عالم نیز به ما بدهد. همچنین نگاه ویژه ای نیز بر منظومه شمسی خواهد داشت.

 

طول موج فروسرخ دور، طول موجی است که چشمهای انسان قادر به دیدن آن نیست و برای اخترشناسان اهمیت بسیاری دارد، زیرا بخش زیادی از کیهان در این طول موج تابش می کند؛ مانند بخش هایی که به دلیل دمای بسیار کم نمی توانند در طول موج های مرئی یا پرتو X تابش کنند، اما در دمایی حتی کمتر از سردترین نقطه زمین، همچنان می توانند در طول موج فروسرخ دور تابش کنند.

 

این ماموریت را سازمان فضایی اروپا (اسا) ترتیب داده است و 10 کشور، از جمله آمریکا، در طراحی و ساخت این رصدخانه همکاری داشته اند. انتظار می رود این تلسکوپ حداقل تا 3 سال داده های مناسبی برای ما بفرستد.

 

ماموریت پلانک (Plank)

 

زمان پرتاب : سال 2007

هدف : نقشه برداری از تابش ریزموج زمینه کیهان

 

فضاپیمای پلانک ِ سازمان فضایی اروپا، در ادامه ماموریت های COBE و MAP، به مطالعه ساختار تابش ریزموج زمینه کیهان، که بازمانده کیهان آغازین است، می پردازد. این فضاپیما از ساختارهای بزرگ مقیاس نقشه برداری خواهد کرد.

 

ماموریت برنامه ریزی شده پلانک، دوبار نقشه برداری کامل از آسمان در طی 15 ماه است، اما انتظار می رود تا 5 سال قادر به گرفتن داده باشد.

 

داده های پلانک بر بسیاری از موضوع های مطرح در اخترفیزیک و کیهان شناسی، مانند نظریه های کیهان اولیه و ساختار کیهان، تاثیر خواهد گذاشت.

 

پلانک و هرشل در 3 ماه اول 2007م. با یک موشک پرتاب خواهند شد. پس از پرتاب از هم جدا می شوند و در دو مدار مختلف دور نقطه لاگرانژی 2 زمین-خورشید قرار می گیرند.

لیزرهای فضائی

لیزرهای فضائی

لیزرهای فضائی

گامی نو در کشف حیات در منظومه شمسی

به نام او

همانطور که میدانید لیزرها در ماموریت های فضائی استفاده های جدیدی پیدا کرده اند . برای بررسی یک موضوع خاص لیزرها میتوانند در وسیله ای به نام طیف سنج مورد استفاده قرار بگیرند . یکی از کاربردهای طیف سنج استفاده از آن برای تشخیص ترکیبات شیمیائی به وسیله نور است . برای مثال وقتی پرتوی نوری از میان یک گاز عبور میکند گاز مورد نظر بر طول موج آن اثرهای خاصی میگذارد .برای مثال گازهای زیادی هستند که طول موج های مختلفی از نور را در خود جذب میکنند . بنابراین نور عبور کرده از گاز میتواند یک انگشت نگاری منحصر به فرد از آن گاز باشد . (بنابراین به کمک طیف سنج میتوانیم به تشخیص نوع گاز مورد نظر بپردازیم )

مثلا وقتی یک طیف سنج نور خورشید از بالای یک شهر را جذب میکند میتواند تشخیص بدهد که هوای یک شهر شامل چه گازهائی است یا میزان آلودگی هوای آن شهر را تشخیص و بررسی کند . خوب حالا یک نوع طیف سنج لیزری مخصوص وجود دارد که میتواند به همه طرف پیش روی کند و میزان دقیق گاز موجود را اندازه بگیرد . (به نظر شما ) مثلا این وسیله چه طوری میتواند آثار حیات روی مریخ را جست و جو کند؟


Cartoon of laser spectrometer on Mars lander.


بله درست است ... یکی از راهها برای جست و جوی حیات گاز متان است . متان گازی است که توسط موجودات زنده مثل باکتری ها ساخته میشود . حتی مقدار کمی از متان بر روی مریخ میتواند به این معنی باشد که برخی موجودات زنده در آن به خوبی و خوشی زندگی میکنند .

قابل گفتن است که دانشمندان طیف سنج های مخصوص را به عنوان قسمتی از یک مریخ نورد یا مامور سیار به مریخ میفرستند . دانشمندان بر این باورند که متان و فقط متان است که یک طول موج مخصوص از نور را جذب میکند ... بنابراین مانند تنظیم صدا در یک ایستگاه رادیوئی دانشمندان نیز طیف سنجهای لیزری خود را روی آن طول موج مخصوص تنظیم میکنند .

لیزر طیف سنج با پرتوی خود یک سنگ را در فاصله دوری از مریخنورد نشانه گیری میکند و پرتوی خود را روی آن می اندازد این پرتو با فشار از میان هوای مریخ عبور کرده و به سنگ برخورد میکند و سپس باز میگردد این پرتوی برگشتی به چشم طیف سنج باز میگردد . اگر در برگشت نور لیزر ساتع شده از سنگ نسبت به حالت قبل ضعیف تر شده باشد به این معنی است که متان موجود در هوای مریخ مقداری از انرژی این پرتو لیزر با طول موج مخصوص را جذب کرده است و مقدار انرژی جذب شده توسط متان نشان دهنده میزان متان موجود است .

یک لیزر مخصوص :

Tunable Laser Spectrometer mirrorناسا در حال فرستادن یک طیف سنج لیزری مخصوص به مریخ در سال 2009 است که طیف سنج لیزری تنظیمی نام دارد . این طیف سنج یکی از ابزارهای مریخ نورد سیار " آزمایشگاه علمی مریخ " خواهد بود .
در این طیف سنج از سه نوع لیزر استفاده شده است . این طیف سنج برای طول موج های مشخصی برای تشخیص گازها استفاده میشود .مانند گاز متان . این طیف سنج بسیار کوچک و سبک و حساس است . و میتوان گفت که این طیف سنج وسیله ای ایده آل برای ماموریت های فضائی به مریخ و سایر سیارات خواهد بود .

از این طیف سنج در کره خاکی خودمان هم میتوانیم استفاده کنیم :
-- کمک کردن به پزشکان برای تشخیص بیماری ها
-- قسمتی از سیستم های کنترلی گردشی برای جلوگیری از تصادفات اتومبیل ها
شاد و سلامت باشید.

چند فرضیه جالب در مورد موجودات فضائی

به نام خدا

سلام

این چند فرضیه توسط چند تن از دانشمندان قدیمی مطرح گردیده
که من اونا رو توی یک کتاب خوندم و به نظر میرسه هنوز هم قابل تامل
و بررسی باشه ... امیدوارم رهیافتهای جدیدی دستگیرتون بشه و ذهنتون
در مورد این مسائل باز بشه

چند فرضیه جالب در مورد موجودات فضائی


فرضیه تامل:
شاید پیشرفته ترین تمدن ها بیش از هر چیز سر گرم تامل معنوی باشند و کوچکترین علاقه ای به کشف و جست و جوی ماها نداشته باشند .

فرضیه خودویرانگری :
شاید اغلب نژادهای با فناوری پیشرفته اندکی پس از کشف انرژی هسته ای  با جنگ
هسته ای خود را نابود کرده اند .

فرضیه باغ وحش :
شاید تمدنی پیشرفته زمین را به نوغی پارک ملی یا منطقه ی حفاظت شده ی
حیات وحش کنار گذاشته است .

فرضیه یوفوها : UFO (unidentified flying objects)
موجودات فضائی نه تنها به زمین آمده اندبلکه هنوز هم روی زمین اند .

کمی تامل هم چاره سازست .... نه؟؟