۩۞۩ FACE OF WAR۩۞۩

دانلود-عکس-مطلب و...

۩۞۩ FACE OF WAR۩۞۩

دانلود-عکس-مطلب و...

آمریکا و استراتژی جنگ جهانی با تروریسم

با ورود نومحافظه‌کاران به کاخ سفید در سال ۲۰۰۰ میلادی و به وقوع پیوستن حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر، در آغاز قرن بیست و یکم، جهان وارد مرحله‌ی جدیدی شد، مرحله‌ای که عنوان آن جنگ جهانی میان قدرت برتر و آنچه که نومحافظه‌کاران آن‌ را تروریسم می‌نامند، بود.
نشانگر
"با ورود نومحافظه‌کاران به کاخ سفید در سال ۲۰۰۰ میلادی و به وقوع پیوستن حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر، در آغاز قرن بیست و یکم، جهان وارد مرحله‌ی جدیدی شد، مرحله‌ای که عنوان آن جنگ جهانی میان قدرت برتر و آنچه که نومحافظه‌کاران آن‌ را تروریسم می‌نامند، بود. پس از آن جهان در برابر این جنگ که از سوی آمریکا رهبری و بر فراگیر بودن آن پافشاری می‌شد، دچار سردرگمی شد."
روزنامه‌ی الجمهوریه -چاپ مصر- با ارایه‌ی تحلیلی تحت عنوان "آمریکا و استراتژی جنگ جهانی با تروریسم" می‌نویسد: «این جنگ یعنی جنگ با تروریسم جنگی بود که واشنگتن از آن برای تحقق اهداف خود از جمله سیطره بر جهان استفاده کرد. پس از فروپاشی بلوک شرق و از میان رفتن تعادل و توازن بین‌المللی این بهترین بهانه‌ای بود که آمریکا می‌توانست با استفاده از آن منافع خود را در سراسر جهان گسترش دهد. در حقیقت تروریسم به اتهامی تبدیل شد که هر طرف یا هر دولت یا هر کسی را که به قدرت مطلق امپراطور عصر جدید گردن نمی‌نهاد در بر می‌گرفت. واشنگتن در پشت شعار مبارزه با تروریسم درصدد اجرای برنامه‌های خارجی نومحافظه‌کاران کاخ سفید بود که این برنامه‌ها برای تحقق چند هدف تدوین شده بود. اولین هدف نابود کردن و به تسلیم در آوردن نظام‌هایی بود که در برابر واشنگتن سرخم نکرده‌اند و به سیاست‌های امپراتوری جدید گردن ننهاده‌اند. این هدف بر اساس شعار معروف نومحافظه‌کاران کاخ سفید یعنی هر کسی که با من نیست بر ضد من است، تدوین شده است. هدف دوم از اهداف پشت پرده‌ی جنگ با تروریسم تسلط بر منابع نفتی و انرژی بود که برای صنعت آمریکا عنصری حیاتی به شمار می‌رفت و بالاخره هدف سوم گشایش بازارهای جهانی به روی تولیدات و کالاهای آمریکایی بود که بواسطه‌ی روش‌های متفاوت از جمله از طریق سازمان تجارت جهانی و مناطق آزاد تجاری دو جانبه جهت پیشبرد و به اجرا گذاشتن برنامه‌های ویژه‌ی خود مورد توجه قرار گرفت.»
در ادامه‌ی این تحلیل آمده است: «آمریکا در این راه تمامی عرف‌های دیپلماتیک، قوانین، توافقات و معاهدات بین‌المللی را نادیده انگاشت تا نشان دهد که جهان با هرج و مرج مواجه است و باید به معیار قدرت بدون حق تن داد. در این جا بود که افغانستان در سال ۲۰۰۲ به بهانه‌ی دستگیری اسامه بن لادن و ساقط کردن حکومت طالبان که از تروریسم توصیفی آمریکا حمایت می‌کرد، به اشغال در آمد. پس از افغانستان عراق در سال ۲۰۰۳ بدون اجماع بین‌المللی و تنها به بهانه‌ی آنکه نظام حاکم این کشور سلاح‌ هسته‌یی در اختیار دارد و با بن لادن در ارتباط می‌باشد به اشغال آمریکا در آمد که البته بر هیچ کس پوشیده نیست که بلافاصله پس از پایان این جنگ مشخص شد که هیچ یک از این اتهامات وارده به حکومت صدام حقیقت نداشت. دیری نپایید که انگشت اتهام واشنگتن به سوی کره‌ی شمالی و ایران نشانه ‌رفت و این کشورها بعنوان کشورهای محور شرارت به فعالیت هسته‌یی و در اختیار داشتن سلاح هسته‌یی متهم شدند. سوریه نیز به نحوی دیگر‌ی تحت فشار و اتهام از سوی کاخ سفید به سر می برد به طوری که آمریکا تاکنون تلاشهای گسترده‌ای را آغاز کرده است که بواسطه‌ی قطعنامه‌ها‌ی مختلف شورای امنیت از جمله ۱۶۳۶ دایره‌ی فشار و تهدید خود علیه سوریه را تنگ‌تر کند. هدف از تمامی این فشارها تغییر نظام حاکم در این کشور است نظامی که تاکنون با هیچ یک از سیاست‌های آمریکا در منطقه حرکت نکرده است و بر عکس در برابر مطالبات تجاوزگرانه‌ی آمریکا در منطقه از جمله فلسطین عراق و لبنان ایستادگی کرده است.»
روزنامه‌ی الجمهوریه در ادامه می نویسد: «به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران سیاسی و نظامی، آمریکا تا زمان محقق ساختن برنامه‌ها و اهداف نومحافظه‌کاران کاخ سفید سیاست‌های خود در منطقه را ادامه خواهد داد اما آیا پایان سیاست‌های فعلی آمریکا در منطقه و رویه‌ای که این کشور در خاورمیانه پیش گرفته است در نهایت موفقیت آمیز خواهد بود؟ تجربه ثابت کرده است که تاکنون تمامی تلاشهای آمریکا در منطقه جهت محقق ساختن مطالبات نومحافظه‌کاران کاخ سفید به شکست منتهی شده است و ایالت متحده‌ی آمریکا هر روز که می‌گذرد تاوان‌ سنگینی را بابت سیاست‌های خود در عراق، افغانستان و کل منطقه می‌دهد. اگر بخواهیم به موقعیت آمریکا در افغانستان نگاهی بیندازیم می‌ بینیم که به رغم آن که چهار سال از زمان جنگ افغانستان می‌گذرد اما نیروهای آمریکایی تا به امروز نتوانسته‌اند سیطره‌ی کاملی بر افغانستان و مناطق مختلف آن داشته باشند. اصلی‌ترین هدف نیروهای آمریکایی در افغانستان یعنی دستگیری اسامه بن لادن تا به امروز محقق نشده است و سربازان آمریکایی امروز حتی در کابل نیز از تیررس اعضای گروه طالبان و طرفداران بن لادن در امان نیستند. وضعیت سیاسی و اقتصادی افغانستان نیز تا به امروز به ثبات لازم نرسیده است و این کشور هم چنان اسیر هرج و مرج‌های سیاسی و اقتصادی است که مطمئنا آمریکا از این هرج و مرج‌های سیاسی و اقتصادی افغانستان در امان نخواهد ماند.»
در ادامه‌ی این تحلیل آمده است: «وضعیت آمریکا در عراق نیز بهتر از افغانستان نیست زیرا به رغم آن که سه سال از پایان جنگ عراق گذشته است نه تنها این کشور شاهد ثبات سیاسی، نظامی و اقتصادی نبوده است بلکه در حال حاضر به سوی جنگ‌های داخلی قدم نهاده است. تعداد تلفات انسانی و نظامی آمریکا در عراق به مرز رکورد شکنی رسیده است و بسیاری معتقدند که موقعیت سربازان آمریکایی در عراق بی‌شباهت با وضعیت و موقعیت آنها در جنگ ویتنام نیست. به رغم آن که این جنگ با حمایت قاطع جمهوری خواهان آمریکایی و بسیاری دیگر از مقامات حزبی و مردمی آمریکا انجام گرفت اما امروز تمامی این طرفداران این جنگ نامشروع از حمایت دولت بوش بازگشته‌اند و خواهان عقب نشینی سریع سربازان آمریکایی از عراق شده‌اند. در آخرین نظرسنجی که انجام گرفته است ۶۲ درصد از مردم آمریکا امیدی به پیروزی آمریکا در عراق ندارند و خواهان عقب نشینی سریع سربازان آمریکایی از عراق هستند. شکست سیاسی آمریکا تنها به عراق و افغانستان محدود نشد و دامنه‌ی این شکست در داخل آمریکا و نیز کشورهای آمریکای لاتین گسترش یافت. بحران‌های آمریکا در عراق و افغانستان بر انتخابات اخیر آمریکا سایه افکند و پیامد‌های این بحران‌ها سرانجام منجر به شکست قاطع جمهوری خواهان در آمریکا شد. هم چنین پیروزی مجدد هوگو چاوز در ونزوئلا و همراهی بسیاری از رهبران آمریکای لاتین با سیاست‌های چاوز در مخالفت با آمریکا شکست دیگری بود که نصیب کاخ سفید شد.»
در پایان این تحلیل آمده است: «دولت آمریکا تا به امروز نتوانسته است راه حل مناسب و میانه‌ای در زمینه‌ی بحران هسته‌یی کره‌ی شمالی و ایران به جامعه‌ی جهانی ارایه دهد و نیز نتوانسته است که این جامعه را به اعمال تهدید‌ها و فشارهای اقتصادی و سیاسی گسترده تر که در نهایت منجر به هدف قرار دادن نظام‌های حاکم در این کشور‌ها شود قانع سازد. نتیجه‌ای که می‌توان در پایان این ارزیابی‌ها به آن رسید آن است که آمریکا نمی‌تواند برنامه‌ها واهداف خود در منطقه را به گونه‌یی عملی کند که در نهایت پیروزی و موفقیت را از آن خود کند. تا به امروز آمریکا در تحقق تمامی اهداف اصلی خود که در پس جنگ عراق و افغانستان دنبال می‌کرد ناکام ماند و مطمئنا نتایج آینده‌ی سیاست‌های کاخ سفید علیه سوریه، ایران، لبنان و فلسطین نیز به سود واشنگتن نخواهد بود و تنها موقعیت ایالت متحده‌ی آمریکا در منطقه و جهان را متزلزل‌تر خواهد ساخت. این درست است که سیاست‌های آمریکا در تحولات کشورهایی مانند اوکراین یا گرجستان به میزانی موفقیت آمیز بوده است و نیز واشنگتن توانسته است که تا به امروز عراق و افغانستان را به اشغال خود در آورد و حکومت‌های عربی را نیز وادار به پیروی از سیاست‌های خود کند اما مطمئنا این کشور نمی‌تواند در برابر خشم ملت‌های منطقه‌ که بی‌شک بسیار بالاتر و قوی‌تر از حکومت‌های آن است ایستادگی کند. امروز هیچ یک از منافع آمریکا در هیچ یک از کشورهای منطقه در امان نیست و هیچ یک از ملت‌های منطقه و حتی گروه‌ها و احزابی که به صورت نسبی با سیاست‌های کاخ سفید همراهی می‌کردند به سیاست‌های آمریکا اعتماد ندارند. دست‌آویز شدن آمریکا به کمک‌های ایران و سوریه جهت خروج از عراق می‌تواند بزرگترین برهان برای شکست سیاست‌های آمریکا در عراق باشد. به رغم آن که نومحافظه‌کاران کاخ سفید تا به امروز به ادامه‌ی سیاست‌های خود در منطقه اصرار دارند اما مطمئنا در آینده‌یی نه چندان دور آنها نیز به این نتیجه خواهند رسید که آمریکا دیگر آینده‌ای در منطقه ندارند و عصر این امپراطور قدرت جدید در جهان حداقل در منطقه به پایان رسیده است.»
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد