نیایش
«پروردگارا ، این منم که می خوانمت!
رویایم امشب تویی»
این منم ، همان مسافر دیروز و امروز و فردا
در حرکت ، در تکاپو ، در جستجوی زمان بی آغاز
دست بر آسمانت می سایم.در گذار ناامیدی ، به امید تو.
پروردگارا این منم که گوش می دهم
به دلاویزی تارهای هستیت ،
می خوانی...
گوش فرا می دهم.
پروردگارا ، این منم که فرو فته ام در تاریکی درونم
قدم می گذارم به روشنایی چشمان رنگینت.
سحر می شوم به افسون نگاهت،
احساست می کنم ،
روشن و رها.
پروردگارا این منم که ایستاده ام در مقابل تو
تا روزی که روح گیتی ات ، در چهرهام منعکس شود.
می کاومت ،همچون رویای زمان.
اینجا شاید...
چشم می گشایم ، می بینمت : رویای جاودانی ام!